ديفـال مستـراح
And God has the ability to cum over anything and anyone
شنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۹۲
تو فيسبوک همديگه رو بعد سی و دو سه سال پيدا ميکنن، شماره تلفن ميدن به هم که زنگ بزنن صحبت کنن به ياد اون زمونا که ساعتها حرف ميزدن و تموم نميشد. با بدبختی شماره ی همو ميگيرن و بعد سی ثانيه ميرسن به "خب... ديگه چه خبر... هوم..."
و اين غمگينه.

سه‌شنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۹۱
ايميل فرستاده، عکس از مهمونی مردم. چه ميدونم يه مشت در و داف و فلان با لباسای کيون لختی. بعد همون بالای ايميل تذکّر داده که please remove the sender's email address before forwarding. respect others' privacy. من سرپا شاشيدم تو اون التزامت به حفظ پرايوسی ملّت.

جمعه، اسفند ۱۸، ۱۳۹۱
اين آگهيای کنسرتای نوروزی خواننده لس آنجلسيا رو که ميبينم ميخوام بزنم تلويزيونو بترکونم. ينی اصلاً واسم قابل درک نيست چه جوری ميشه فرضاً داريوش با اين هوتن دلقک باهم کنسرت بذارن. خب مرتيکه ابله! تو ناسلامتی واسه چند نسل آدم اين مملکت اسطوره ای. شاخی. کلفتی. ميری با اين بوزينه کنسرت ميدی؟ به خدا عين اينه که فرضاً شجريان بره با عبدلی و آميرزا کنسرت بده وسط اجراش اينام بيان ميمون بازی در آرن.

شنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۹۱
اين يارو هست کشتی گزارش ميکنه تو تلويزيون (کلّاً يه نفره که کشتی گزارش ميکنه، اين جام جهانی کشتيم که تو تهران بود گزارش ميکرد خيلی با آب و تاب) من تازگيا يه کسخلی جديدی که پيدا کردم اينه که کلّاً هر کار ميکنم، تصوّر ميکنم که اين يارو داره اون گهيو که ميخورم گزارش ميکنه. فرضاً ميرم برينم اين تو ذهنم ميگه "اين شير بچّه ی ايرانی، اين جوان پاکنهاد نيک کردار چه سنده ای اجرا ميکنه! آفرين به غيرت اين شير بيشه ی ايران!" يا مثلاً قاشق ورميدارم يه چيزی کوفت کنم، اين مياد تو ذهنم شروع ميکنه که "حالا سر زير بغل ميره واسه قاشق اوّل حالا ببينيم ميتونه بشقابو به پل ببره يا نه..."
ديگه آدمه ديگه... بيکار ميشه اينجور.