ديفـال مستـراح
And God has the ability to cum over anything and anyone
سه‌شنبه، دی ۰۶، ۱۳۹۰
انقد کيون و شيکم و گونه و لب و دماغاتونو عمل کردين الان تو خيابون هرچی مامان ميبينيم سيندرلاس، هرچی بچه ميبينيم سمندون.
سه‌شنبه، آذر ۱۵، ۱۳۹۰

يه شماره مجله ی سپيد و سياه بود مال سال سی و دو. تو يه صفحه ش عکس دو تا پای خيلی خوش تراش بود. بعد زيرش نوشته بود آيا دوست داشتين اين پاها متعلّق به همسر شما بود؟ بعد استدلال کرده بود که آره اين عکس پاهای فلان بازيگر هاليووده و الان هزاران هزار مرد در سراسر دنيا عکس اين پا ها رو تو اتاقشون زدن و اينا پس شما خوشبختين که عکس پای زنتون همه جا نيس.
حالا يادم نيس اصن واسه چی اينا رو گفتم. چه ميدونم خلاصه در لفافه گفته بود خوشحال باشين که کسی با پر پاچه ی زنتون جق نميزنه.

پ.ن: مادرم ميگفت سپيد و سياه مجله ی روشنفکرا بود اون زمان.

یکشنبه، آذر ۱۳، ۱۳۹۰


نشسته بوديم سر ميز جلو رستوران قليون ميکشيديم حکم ميزديم، پنجا شصت تا سياهم داشتن فوتبال ميديدن. يهو ديديم سه چار تا سياه از دور بدو بدو دارن ميان، يه ماشين پليس با دو تا ون هم پشت سرشون داره مياد. يهو سياها همه پا گذاشتن به فرار. يه سری رفتن تو شهرک يه سری هم در رفتن تو جنگل. پليس اداره مهاجرت بود. با چوب و چماق ريختن تو رستوران. چند تام خبرنگار باهاشون بود تند تند عکس مينداختن از همه. خلاصه ريختن پاسپورت سياها رو (اوناييشونو که مونده بودن) چک کردن يه سری رو هم گرفتن عين شتر با زنجير بستن به هم قطارشون کردن بردن ريختن تو ون. صحرای محشری شده بود ديدنی...


پ.ن: اون وسط صاحاب رستوران اومده بود به يکی از پليسا ميگفت چند تا از اينا که گرفتين هنوز پول شامشونو ندادن

پنجشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۹۰

من جدّاً باس ميرفتم آخوند ميشدم. از چيزی که قد چس ماهی ازش چيزی سرم نميشد پروژه درست کردم 4500 کلمه. راضيم از خودم.

پ.ن: چينيه بهم ميگه Alborz, the big ass saver. حالا نميدونم منظورش کمکيه که به اين و اون ميکنم، يا اشاره ی ضمنيش به کيون ستبرمه.