ديفـال مستـراح
And God has the ability to cum over anything and anyone
سه‌شنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۵
sick thoughts
رفيقت پريشب عروسی کرده، تو نتونستی بری عروسی. ديشب ساعت 10:30 زنگ زدی بهش که مثلاً تبريک بگی و از اين حرفا، ميبينی موبايلش خاموشه! ساعت 10:30 موبايلش خاموشه!!!
جون مادرت تو جای من. چيکار ميکنی که فکرای زير شورتی نکنی؟


------------------


تو آگهی استخدام نوشته بود "به چند دوشيزه جهت کار در مغازه نيازمنديم".
به نظرت صرف اظهار متقاضی کافيه، يا بايد گواهی بکارت از پزشک معتمد هم بيارن؟
help mi vit may ingilish piliz
"hi
you have a really fantastic blog that i was like very happy when i was visiting your blog i hope we will have many couprations as very good as you wish please visit my blog and leave comments for staffs that i have in my blog im sure you will have many fun in my blog.....see you letter bye"

اين متن رو وقتی داشتم تو وبلاگای ملّت ميگشتم، تو کامنت دونی يه وبلاگ ديدم. آخه يکی نيس به اين بابا بگه بدبخت مگه مجبوری انگليسی بنويسی وقتی قد بزغاله زبان نميدونی؟! جداً دلم نيومد برم تو وبلاگش مسخره اش کنم! مردم کس خل شدن به جان خودم!
دوشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۵
آقا اين Yahoo! Mail Beta رو ديدين؟! اگه امتحان نکردين حتماً بکنين. خيلی معرکه شده! اصلاً برام قابل تصوّر نبود! اگه اينترنت سرعت بالا دارين يه کم باهاش ور برين. من همينجوری کل پتره اي زدم ببينم چيه قشنگ کف‌مرگ شدم! يعنی انقد باحاله که من با وجود سرعت پايين اينترنتم، دلم نمياد ديگه با Yahoo! mail اصلی کار کنم. خداييش همچين پيشرفتي از ياهو بعيد بود!
شنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۵


قانون اوّل مستراح عمومی : بين حجم ريش و پشم فرد شاشنده و مدّت زمان ماندن طرف اون تو، رابطه مستقيم وجود دارد. مادرقحبه ها سيصد تا سوراخ سمبه دارن که بعد شاشيدن بر طبق سنّت و توصيه پيغامبرشون بايد انگشت کنن توش!
پ.ن : افتادم به پست گذاشتن! چس ناله هم که تمومی نداره.

مملکت حتّی جنگل هم نيس. تو جنگل اقلّاً رييس همه، شيره. اينجا که ميمون شده رييس جمهور. اونايی که امروز صبح مجبور شدن برن بانک، ميفهمن من چی ميگم.
قلعه هزار اردک يادتونه؟ يه Nany بود توش، اصولاً اهل در زدن يا حتّی نيگاه کردن به در و اينا نبود، همينجوری زارپ ميومد تو اتاق در و ديوارو خورد ميکرد؟
هيچی. خواستم بگم ما يه دونه توپّشو تو خونه داريم.
چهارشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۵
بشاشید تا رستگار شوید!
ببین کاری ندارم که 4 روز تعطیلی چه حالی وافری به کون گل و گشاد من داد ها! ولی خداییش باید قشنگ شاشید تو مملکتی که در عرض یه ساعت و فقط با یه اعلامیه، 4 روز پشت سر هم تعطیل میشه، آب از آب هم تکون نمیخوره! یادتونه پارسال پیرارسال بود آمریکا چند ساعت برق قطع شده بود چقدر حساب کردن که ضرر خوردن و آسیب اقتصادی دیدن؟!
ماه تخمی رمضون رو با شاشیدن تو این خراب شده شروع کردم، با شاشیدن تو همین خراب شده هم تموم میکنم. خداییش باید شاشید! خیلیم باید شاشید.
یکشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۸۵
يه سؤال. هيچ دقت کردی اين برنامه های تلويزيونی مثلاً منتقد دولت، هر چی انتقاداشون تند و تيز تر و مجريشون مثلاً بی پروا تره، مهوّع ترن؟ آدم دقيقاً احساس ميکنه مجری و عوامل توليد و مهمان محترمی که تا چند دقيقه پيش آماج حملات پی در پی مجری کون نشور برنامه بوده، بعد از تموم شدن برنامه با همديگه نشستن، يه دل سير به کون لق ما بينندگان گرامی خنديدن! به جان خودم!

پ.ن : چن روزه قشنگ کردم تو media و تيريپ شستشوی مغزی و عوام فريبی ها!


----------------


حال ميکنم سوار کايت باشم، برم تو ارتفاع سيصد متری، باد شديد بياد کايت بشکنه، از همون بالا با مغز بيام تو زمين قشنگ پودر بشم! يا يه Kawasaki Ninja داشته باشم، خدا کيلومتر در ساعت برم، يه تريلی هيجده چرخ از رو به رو بياد شاخ به شاخ برم توش! يعنی همچين که کس و کونمو بشه تو يه قوطی کنسرو لوبيا با قارچ جا داد!
جمعه، مهر ۲۸، ۱۳۸۵
Kill 'em all
ميخوام يه شوی تلويزيونی درست کنم، مثل اين Oprah يا Dr.Phil. بعد از ميون جمعيت چار نفرو بيارم، هر آرزويی دارن بر آورده کنم. زير صندلی تمام حضار هم نفری يه شات گان بذارم با يه گولّه. برنامه که تموم شد هرکی خواست يه گولّه بزنه تو مغز خودش.
چهارشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۵
معاون کلانتر
ببين جان من! زير اين ستاره حلبی به هيچ عنوان قلبی از طلا قايم نشده! يا انقد جلو نيا، يا اگه اومدی و دستمو گذاشتم رو پات، يه دفعه سکته نکن!
دوشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۵
من نميدونم جدّاً اين شاملو چه مرضی داشته قواعد نوشتنش با همهء دنيا فرق کنه! همهء دنيا دارن سعی ميکنن کلمه ها رو ساده کنن، اين بابا مياد حروف اضافيم ميتپونه به کلمه ها! به جای اينکه مثل آدم بنويسه مثلاً "زندگی من" مياد مينويسه "زنده‌گی‌ی من". کسخل ميکنه آدمو به خدا!
یکشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۵
يکی از توپ ترين لذّت های دنيا برام تحقير کردن آدميه که خنگه ولی خيلی به خودش مطمئنّه. يکی از تخمی ترين لحظه ها هم وقتيه که طرف انقدر خنگ باشه که نفهمه داری ميرينی بهش!


-------------------


يه جا خونده بودم که زمان کشتی های چوبی، دريانوردا وقتی ميديدن که موش ها دارن از کشتی ميرن، ميفهميدن که ديگه فاتحه کشتی خوندس.
حالا به قول عمران صلاحی حکايت ماست. شديم مثل موشای کشتی.
چی بگم. همين ديگه!
شنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۵

اوّلين شرط واسه فيلم ديدن، اينه که هزار کار مهم تر از فيلم ديدن داشته باشی. وگرنه وقتی مطمئنّی که حالا حالا ها هيچ کار مهمّی نداری و هيچ اتّفاق مهمّی هم قرار نيس بيفته، تنها کاری که اصلاً حسّش نمياد همين فيلم ديدنه.

پنجشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۵
Alexander dumb ass!

آقا به خدا دارم جر ميخورم! يعني قشنگ دارم جر ميخورما! ملّت ريلكس گوز و شقيقه رو پيوند ميزنن به هم، به تخم چپشونم نيست که حرفاشون چقد احمقانه اس!!!

خبر اوّل يافته شدن گوجه فرنگی انسان نما(!!!) تو بابُله. حالا اين که يه جماعتی انقدر بيکار باشن که بشينن چين و چروکِ رو گوجه فرنگيو تفسير کنن چندان عجيب نيس. ولی اين که انقدر کس‌خل باشن که ببندنش به عظمت خالق بزرگوار، جای بسی تعجّب است. و چه بسا حتّی ميباشد!

خبر دوّم به خبر اوّل سور سرباز زده! طرف تو وبلاگش از قول يه مشت مشنگ تر از خودش توی يه مؤسّسه چه ميدونم چيچی اعلام کرده که اندازه‌ي دول (آره! دول! دودول! سُمبُل! همون که لای پای من و شماس! نه نه شما نه! بله بله... شما!) کاربران لينوکس، از اندازه‌ي دول کاربران ويندوز 1 سانت گنده تره! (yeah! Big deal ! Big dool !)

حالا اينکه اصل خبر تا چه حد کس‌شعره بماند! دليلی که آوردن واسه ماجرا واقعاً خداس. برين خودتون بخونين ببينين قدرت استدلال تا کجای آدم فرو ميره!

خدايا به حق اين ماه عزيز، به حق اين شب های قدر، اينو بده دست هرچی آدم بيکاره. هم ما يه حالی ببريم، هم ملّت بيکار نمونن. بگو آمين.

-------------------

بعد التّحرير : شهباز حرف خوبی ميزد. ميگف "اين کس‌خلا که با ديدن گوجه فرنگی انسان نما (آقا به خدا سيصد دفعه ديگه هم بگم خندم ميگيره!!! جون مادرتون!!! گوجه فرنگی انسان نما!!!) ياد قدرت و عظمت خدا ميفتن، چرا وقتی يه بچه‌ي عقب مونده دنيا مياد ياد قدرت و عظمت يارو نميفتن؟"

چهارشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۵
آقا من نميدونم چه جورياس؟ دنبال يه تبلچر فلان آهنگ ميگردی، دويست تا سايت مياره تمومشون هم نوشتن که "اين تبلچر رو من در آوردم، ممکنه يه جاهاييش اشکال داشته باشه" و از اين حرفا. ولی دقيقاً عين آمار تموم تبلچر هاشون يکيه! يعنی دقيقاً يکی ها! حتّی فرم نوشتنشون، همه چيشون عيناً مثل همه!
آدم گه مرغی ميشه قشنگ.
دوشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۵
so what?!

- خبرگزاری ايکنا، تنها خبرگزاری قرآنی در جهان است که به هفت زبان مختلف برنامه پخش ميکند.

- به تخم چپم!


نميدونم پارسال بود؟ کی بود؟ يارو کس خله اومده بود يه کوکوی ماهی به وزن 500 کيلو پخته بود بعدشم با اهن و تلپ اعلام کرده بودن که رکورد زديم و فلان و بهمان! نبوی هم ريده بود بهشون که "آره! رکورد قبلی هم در دست يه اسپانيايی بوده که کوکوی ماهی به وزن يک کيلو و نيم درست کرده بوده"
نميدونم واقعاً دويدن تو پيستی که هيچ دونده ديگه اي نداره و اوّل شدن توش، چه افتخاری داره؟

بنده از همينجا (اين از همينجا هم از اون قيد هاس که fkngwstd بش گير بده ها! مثلاً از غير از اينجا هم مگه ميشه اعلام کرد؟!) اعلام ميکنم که عمراً تو اين مستراح به محمود چی‌توز گير بدم! اگه بخوام به اين الدنگ گير بدم باس يه وبلاگ اختصاصی واسش را بندازم! حرفاشو تو شماره‌ي ديروز جام جم بخونی قدّ يه کتاب فقط جوک در مياد ازش!

یکشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۵
so what?!
المپيک دو سال پيش که بود، وقتی رضا زاده وزنه رو بلند ميکرد من قشنگ نعره ميکشيدم ها! ديوونه داشتم ميشدم!
ولي امشب که رفت اوّل شد، اصلاً به تخمم هم نبود. دقيقاً تيريپ ذهنيم اين بود که برو بــِده بابا! الدنگ از وقتی سر جايزه و پول اون طور خودشو گه کرد، ديگه حالم گرفته شده. حالا جالبيش اينجاس که من اصلاً با بلند کردن عکس خامنه ايش هيچ مشکلي ندارم. فقط لجم ميگيره که اين گوريل گنده به خاطر پول و پاداش و اينا راحت ميرينه به تمرين تيم ملّی، وقتی پولشو گرفت جــِـرتِ گوز مياد که "من به عشق مردم وزنه ميزنم"!
برو بتّـرک بابا ان آقا!
چهارشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۵
ناهار مثل قاطر بار زدي، عصر هم حليم 4 بشقاب. حاصلش شد استفراغ از شب تا صبح. دقيقاً 6 بار بالا آوردم! حالا اين هيچ. فکرشو بکن تموم مواد معدنی و آب بدنتو بالا آورده باشی، دم صبح هم خواب ببينی داری Rihanna رو ميکنی! همون چس مثقاليم که برات مونده، از سر سنبلت بزنه بيرون. رسماً به گا رفتم.

===============


هر دفعه اين دبّه گه ديسک کمرش عود ميکنه يه مدّت ميره ميخوابه بيمارستان، ميگم ايول ديگه خلاص شديم از کس شعراش موقع گزارش فوتبال ها. باز که برميگرده تغيير که نکرده هيچ، هنر هم زياد ميکنه! آخرين شاهکارشو امشب زد (بازی ايران - عراق) :
"عماد محمّد، بازيکنی که در خطّی بازی ميکنه به عنوان خط حملهء تيم ملي عراق، که بازيکنانی در مقابلش بازی ميکنند در خطّی به عنوان خط دفاعی تيم ملي ايران، که بعضی از اونها همبازيان خود او هستند"!!!

آخه مادرتو گاييدم! تو نميتونی مثل آدم بگی "بعضی از بازيکنان خط دفاعی تيم ملّی ايران همبازيان عماد محمّد، مهاجم تيم ملّی عراق هستند"؟!
دوشنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۵

دويست سال بود نرفته بودم تو orkut. يعنی ميخواستم برم نميشد. بعد کلّی مدّت آخر تونستم برم. کفم بريد!!! عملاً نصف friend هامو بايد delete کنم، از نصف بيشتر community هام هم بايد خارج بشم. عملاً حالم از ديدن يه سری چيزا به هم خورد! چه عوضی هايی تو ليست دوستام هستن! چه community های کس‌شعری رو عضو شده بودم! تازه خدا رحم کرده که واسه باحال بودن (cool بودن) هم اصلاً تلاش نکرده بودم و اين همه community چرت و پرت جمع کرده بودم تو پروفايلم!

شرمنده شدم کلّی!