ديفـال مستـراح
And God has the ability to cum over anything and anyone
پنجشنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۵
practical philosophy 4
وقتی ميخوای يه گهی بخوری، فقط سايز گه و کاليبر دهنتو در نظر نگير. خيلی وقتا اين قاشقه که باعث جر خوردن دهنت ميشه.
چهارشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۵


آقا داشتم يه چيزی تايپ ميکردم، يه دفعه برق از کونم پريد! عکسی رو که اينجا ميبينين از دسکتاپم گرفتم اون لحظه. Liv Tyler قشنگ از پشت صفحه note pad زل زده بود بهم! انقد واقعی بود حالتش که پشمام يه لحظه ريخت تو شورتم!
سه‌شنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۵
آدم جلو حماقت بعضی افراد رسماً کم مياره. پری دريايی!!! اسم خودشونم گذاشتن "دانشمند"! ابلها. مرده اون صدای قرآنيم که رو تصويره!

-----------------------

آقا من بازی استقلال و برق شيرازو نديده بودم، امشب تو نود ديدم. عجب لقد خفنی زد اين يارو بازيکن برق! همچين لگديو تو خيابون به کسی بزنی ميبرنت کلونتری خوارتو ميگان!
دوشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۵
حقيقتش من از اين يارو دادکان گوساله همون قدر بدم مياد که از علی آبادی و مصطفوی و دار و دسته لمپنشون.
ولی خداييش حال کردم وقتی ديدم محروم کردن فوتبال ايرانو. اصلاً آقا ميدونی چيه؟ حال ميکنم وقتی يکی که زورش ميرسه، بزنه تو گوش يه بچه پر روی ان دماغو! خصوصاً بچه پر روی ان دماغويی که خيالات برش داشته باشه که واقعاً واسه خودش گوزيه!
شنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۵
آقا يعنی اگه دو تا کير خر از آسمون بباره، اوّليش مياد ميره تو کون من، دوّميش هم واميسته دم در که اوّليو که آوردم بيرون، بره تو!
يه آهنگ شنيدم خيلی حال داد (David Gilmour : on an island). اومدم DL کنمش، ديدم نرم افزار جستجوی mp3 ام پاک شده، سورس اش رو هم ندارم. يه ربع طول کشيد تا تونستم از تو نت گيرش بيارم و نصبش کنم. حالا باز خدا رو شکر که حجمش کم بود! نرم افزارو نصب کردم اسم آهنگو دادم، ده دقيقه طول کشيد که آهنگو با کيفيت خوب پيدا کرد. حجمش چقدر؟ حدود شيش و نيم مگ. 35 دقيقه هم طول کشيد که آهنگ DL شد. وقتی play کردمش، ديدم يه ننه جنده اي ورداشته شيش دقيقه هوا ضبط کرده با اسم اين آهنگ گذاشته رو نت!
حالا من موندم و هضم کير دريافتی.



پ.ن : در کل خيلی مخلصيم آبجی.
چهارشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۵
practical philosophy 3
وقتی موقع فوتبال تماشا کردن، ميبينی ديگه گزارشگر تلويزيون رنگ لباس دو تيمو واسه گيرنده های سياه و سفيد توضيح نميده، تازه ميفهمی واقعاً زمونه عوض شده.
سه‌شنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۵
آدم کارای اين مادرقحبه ها رو که ميبينه، احساس ميکنه دقيقاً دارن آماده ميکننمون برا تحريم يا جنگ! زمان جنگ نميدونم يادتونه يا نه؟ مردم بدبخت از 3:00 صبح ميرفتن تو صف شير و مرغ و پنير و روغن و کوفت و مرض! حالا دقيقاً احساس ميکنم اين کس کشا دوباره ميخوان ملّتو به صف وايسادن عادت بدن! اون از برنامه تعويض پلاک خودرو... اون از برنامه کيری بانک ها... اون از صف و بند و بساط کارت هوشمند سوخت... اين از مسخره بازی گوشيای موبايل. احتمالاً چند وقت ديگه همه باس گوشی به دست بريم وايسيم تو صف که يه پولی بديم گوشيمونو ثبت کنيم. قشنگ دارن ملّتو يواش يواش دوباره به صف وايسادن و تو سری خوردن عادت ميدن!
یکشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۵
بعد يه مدّت طولانی دامبولی کسک گوش دادن، دوباره که ميخوای چار تا موزيک درست درمون گوش بدی، قشنگ چت ميکنی! ولی خدا وکيلی اين پينک فلويد کنسرتاشون شاهکاره. اصلاً اجرا های زنده شون با کارای استوديويی قابل مقايسه نيست.
جمعه، آبان ۲۶، ۱۳۸۵
يکی ازم پرسيد از سايتای خبری، کدومشونو ميری؟ گفتم والّا هيچکدوم. عينهو اسب تعجّب کرد. حالا خدا وکيلی تا حالا چند بار گاييدم خودمو به زور نشستم چند تا سايت خبريو باز کردم که مثلاً up to date باشم و از اين حرفا، نشد به جان خودم! انگار ميخ تو مغزم ميکنن! خوب آقا نميشه ديگه. زور که نيس! يعنی دوس دارم بخونم ها! حوصله ام نميشه. ادا اصول روشنفکری و تيريپ تفاوت و "I am a lonely cowboy" و اينام نيس به جان خودم.
پنجشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۵
مادرتونو به وضع فجيعی گاييدم که هر سوراخيو سانسور ميکنين! آخه من بدون فيلتر شکن چه گهی بخورم جاکشا ؟!؟


پ.ن 1 : آقا من مخلص همه هم هستم. ولی اين سايت های آنتی فيلتر فايده ندارن! همه يا خيلی کند هستن، يا بعضی چيزا رو ساپورت نميکنن. اگه کسی يه برنامه خوب سراغ داره بگه.
پ.ن 2 : داداش من خودم چاکرتم. به خدا ديگه نميدم پلنگه دودولتو بخوره! جرت گوزم نميام که هکرم! بيا يه دونه جديدشو بده بهم!
چهارشنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۵
pashe sux!
کلّاً خيلی فاز ميده وقتی يه پشه چاق و چلّه رو رو صفحه مانيتور، قشنگ کنار اسم رفيقت بکشی.
سه‌شنبه، آبان ۲۳، ۱۳۸۵
آقا خدا وکيلی ما دايناسور های نسل فينگليش و اينا، يه وقتايی در مواجهه با بعضی چيزای جديد بد جور ميگرخيم! (آقا گاييدم خودمو!!! مواجهه!!! جون مادرت کی ميره اين همه راهو!!!)
فينگليش نوشتن خودش همون اوايل به اندازه کافی عجیب بود، ولی الان گاهی برعکسشو که ميبينم کامل هنگ میکنم! يعنی منظورم اينجوری انگليسی رو با فونت فارسی نوشتنه. مثلاً يه جا تو يه متنی ميخونم "وای نات؟" يا فرضاً به جای ابراز تاسف يکی بنويسه "ساری"! اوّلش قشنگ ميگرخم وقتی ميبينم! هنوز عادت نکردم به ديدن اين چيزا. کس­خل ميشم به جان خودم!


پ.ن : حالا ما يه چيزی گفتيم! تيک ايت ايزی بابا.
شنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۵
practical philosophy 2
وقتی يکی وسط بحث بهت ميگه "تو عقده اوديپ داری"، مثل اينه که ميون يه جمع بگن "تو چسيدی!"
هر کی زود تر بگه، برنده اس. ديگه بعدش هر چی زور بزنی فايده نداره.
خودت بگو آخه اين چه حرف تخمی تخيلی ايه که طرف ميگه؟! خر احمق يه بلايی سرش اومده، ميگه "خدا رو شکر! مطمئن باش اين بلايی که سرم اومده حکمت داشته. حتماً قرار بوده يه اتّفاق بد تر بيفته، ولی به جاش اين اتّفاق افتاده"!
مادر قحبه ها به خود خدا هم آلت ميزنن! بابا بيچاره پيرمرد نشسته اون بالا کلّی سيستم پياده کرده کلّی طرح ريخته که در نهايت ماجرا تو به fuck بری. حالا ميای شکر هم ميکنی ميگی حکمت بوده؟
به جان خودم من جای خدا بودم کون همه اينا رو پاره ميکردم ببينم بازم شکر ميکنن؟

پ.ن : حالا نيا گير بده که از کجا معلوم خدا پيرمرد باشه!؟ ان نکن خودتو!
چهارشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۸۵
ميدونی، به نظرم تو ميمون بازی هيشکی به پای ما ايرانيا نميرسه! طرف يه ساندويچی راه ميندازه، اسمشو ميذاره "هايدا". تا کارش ميگيره، شيشصد تا ساندويچی درست ميشن با اسمای بر وزن "وای وای" : آيدا... يلدا... آيلار... سيلدا... آيناز و... (اينا تازه اسمايی بودن که من ديدم! خدا ميدونه چقدر ديگه هستن که نديدم من.)
يکی مياد حَلورده درس ميکنه اسمشو ميذاره "عقاب"، از فرداش ميبينی حَلوردهء شاهين... باز... طوطی... آقا هر چی پرندهء کج منقاره ميشه مارک حلورده.

حالا شده حساب اين وبلاگا. يه بنده خدايی يه زمانی کلّی خلّاقيت به خرج داده، يه وبلاگی درست کرده و اسمشو گذاشته استامينوفن، کارشم درسته، فرم نوشتنش هم جالبه.
حالا بيا و ببين! رانيتيدين... آدولت کولد... احتمالاً چند وقت ديگه دکسترومتورفان ساده، دکسترومتورفان پی، شياف بيزاکوديل اطفال، کاندوم خار دار سه تايی... همه ميشن اسم وبلاگ رفقا! آقا جمع کنين بساط كس‌خل بازيو! يه جو بهرهء هوشی و نيم مثقال خلّاقيت هم گاهی بد چيزی نيست به جان خودم!
سه‌شنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۵
آقا يه چيز باحال! از زير پل پارک وی که رد ميشين، بالا رو نيگاه کنين! ملّت کس‌خل يه عالمه چايی ليپتون استفاده شده رو کوبيدن به سقف! خيلی سيستم باحالی رديف شده! دونه دونه اين چاييا از کيسه شون چسبيدن به سقف، اون کاغذ و نخشون هم آويزون شده، عينهو عروسک باران ايکيو سان تو باد تاب تاب ميخوره!
حالا نميدونم پل های ديگه هم همين برنامه هست يا نه؟ بايد ببينم.
دوشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۵
آشنا نيس؟
برايانت که گيلاسش خالی شده بود، گفت : رييس جمهور. يا بهتر است بگويم ديکتاتور. مردی به نام ژان کيمبا. بعضی ها ميگويند با اعمال تروريسم و تقلّب در انتخابات به پيروزی رسيد. ميدانيد، آنها خيلی عقب مانده هستند. بيشترشان نميدانستند که اصلاً رأی چيست! حالا هم احتياجی ندارند که بدانند.

سر جيمز پرسيد : اين کيمبا آدم سرسختی است؟

- صحبت سرسختی او نيست. او اصلاً به کلّی ديوانه است! يک خود بزرگ بين هذيانی است و احتمالاً جنون قدرت زيادی هم دارد. کاملاً به تنهايی حکومت ميکند و دور و برش هم يک عدّه تو سري خورده از سياستمداران بله قربان گو هستند [...].

- هوم... در چه دنيايی زندگی ميکنيم برايانت! و آنها همان تعداد رأی را در سازمان ملل دارند که بريتانيا يا امريکا داراست! او در حکومت خود به نصايح چه کسانی گوش ميدهد؟

- از ملّت خودش به هيچ کس. البته او سروش خود را دارد. اين چيزيست که تعدادی از سفيد پوستان محلّی که در آنجا باقی مانده اند، ميگويند.

سر جيمز پرسيد : سروش!؟

- بله قربان. او ادّعا ميکند که به وسيله سروش های مقدّسی هدايت ميگردد. ميگويد که با خدا صحبت ميکند. او اين مطالب را بار ها به صورتهای گوناگون به مردم و ديپلمات هايی که در آنجا جمع هستند گفته است.



- "سگ های جنگ، فريدريک فورسايت - 1982"
اين Brokeback mountain عجب خداس! دو ساعته که ديدمش هنوز تو گرخش به سر ميبرم! يه تيکّه هاييش جدّاً اشک آدمو در مياره! فيلمنامه اش كه قشنگ ديوانه کننده اس! نميدونم واسه فيلمنامه اسکار گرفت يا نه؟ يادم نيس. هر چی هست خيلی خداس.
practical philosophy
تجربه ثابت کرده که هر جا بهت ميگن "مرد باش"، حتماً باس يه کونی بدی، صداتم در نياد. به جان خودم...
یکشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۸۵
کون سوزه
طرف گفته بود اين واکسن سرماخوردگی از شصتاد جور سرماخوردگی جلوگيری ميکنه. خانوم منشيه هم که دس به کونم ميزد خوشم ميومد. واکسن سرماخوردگيم انقد آروم زد که هيچی حاليم نشد. شايدم خرکيف لمس کونم بودم! نميدونم.
حالا به هر حال...
بعد دو هفته سرما خوردم. عمراً هم نميرم دس به کونم بزنه پنی سيلين فرو کنه توش! ميخواد خوشم بياد، ميخواد خوشم نياد.
جمعه، آبان ۱۲، ۱۳۸۵
"The Davinci code" به عنوان يه فيلم صرف، نه هيجانی داره نه خيلی آدم رو شگفت زده ميکنه. نقش لنگدان رو هر کس ديگه اي هم به جای تام هنکس ميتونست بازی کنه. ولی خوب... از لحاظ وفاداری به کتاب، انصافاً خوبه. عملاً فقط به درد کسانی ميخوره که کتابو خوندن، حالا ميخوان فيلمشو ببينن.
پنجشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۵
آقا منم اين فيلم سوپر (فيلم سوپر؟ از لحاظ تعريف نميشه اسمشو گذاشت "فيلم سوپر". حالا بيخيال.) اين دختره که تو سريال نرگس بازی ميکردو ديدم. خوب چشمم روشن. ولی يه چيزی برام حل نميشه. اونم اينه که چرا همچين چيزی اينقد مهمّه؟! اگه منظور صرفاً ديدن يه دختر خوشگل در حال سکسه، که بابا اين دختره اصلاً هيچيش تو فيلم معلوم نيس! به فرض هم که معلوم باشه! اين همه فيلم پورنو تو دست و بال ملّت ريخته با چه داف های خوشگلی! چرا نميرن اونا رو ببينن؟ حالت ديگه اش هم اينه که بگيم ديدن يه آدم معروف در حالی که داره هن و هون تو رختخواب تلمبه ميزنه، جالبه. خوب آقا چيش دقيقاً جالبه؟! چيش عجيبه؟! مثلاً يعنی ملّت فکر ميکردن اين بنده خدا (و بنده خدا های ديگه اي که ازشون از اين فيلما پخش شده) چيکار ميکنن؟! تارک دنيان؟! چوب استعمال ميکنن؟! آخه قربونتم الان تو مملکت ما چند درصد پسرا يا دخترای 25 ~ 26 ساله ويرجينن که اين بابا بخواد باشه؟! مثلاً همين علی دايی که 36 سالگيش ازدواج کرد، يعنی تا اون سن چيکار ميکرده؟ کف دستی ميرفته يا شب خواب Rihanna رو ميديده؟! خوب حال و حولشو ميکرده راحت! سر وقتشم رفته عروسی کرده خلاص...
حالا اينا رو بيخيال. برا اين دختره (و هر کس ديگه اي که همچين چيزايی ازش پخش ميشه) بهترين کار، حاشا کردنه. ديفال حاشا هم که بلنده. فوقش مقامات مسئول باور نميکنن يه سال ممنوع التصوير ميشه ديگه! بهتر. به نظر من که اتّفاقاً اين ممنوع التصوير شدن خيليم خوبه براشون. هرچی کمتر تو چشم مردم باشن، زود تر اين قضايا از ياد مردم ميره.

پ.ن : حالا نيا يخه منو بگير که "تو گه خوردی که براشون خوبه! پس از کجا نون بخوره!؟" من از اون لحاظش رو نگفتم. منظورم از نظر در امون موندن از کس‌شعر گفتن ملّت علّافه. وگرنه نون و اينا که به جای خود.

پ.ن 2 : در ضمن اينو ننوشتم که بگم مثلاً من چقدر روشنفکرم و ديدن فيلمش برام هيچ جذّابيتی نداره و اين کار بديه و اينا ها! اتّفاقاً منم يکی مثل اين شونصد ميليون کس‌خلی که اين فيلمو DL کردن. ولی آناليز ذهن خودمون برام جالبه.

پ.ن 3 : اِ اِ اِ آقا انگار جدّی جدّی اين طفلک خودشو خودکشی کرد! بابا به خدا حيف بود!