ديفـال مستـراح
And God has the ability to cum over anything and anyone
یکشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۹
ديشب داشتم با 3 تا از بچه ها عرق ميخوردم.
هی به سلامتی اين رفتيم بالا، به سلامتی اون رفتيم بالا، يکی حتّی زنگ زد به يه رفيقش که فلانی گوش کن به سلامتيت ميخوريم.
گفتم آقا؟ اين آخريو به سلامتی مصريا بريم؟
3 تاييشون همچين نيگام کردن که انگار مرّيخی حرف زدم!
يکيشون گفت چطور مگه؟
بقيه هم ساکت. دقيقاً از جنس سکوت بعد از يه جوک فهميده نشده. يکيشون خرت خرت گوششو خاروند.
گفتم هيچی... به سلامتی مورچه، که هيشکی اشکشو نديده...
شنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۹
معصوم که نبوده... کس شعرم گفته
محمّد جان
تقصير خودت نيس خب...
اون زمونا که تو ادّعای ختم پيامبری کردی، هنوز Dream on به کسی وحی نشده بود.
جمعه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۹
practical philosophy 39
بامزّه بودن وظیفه نیست.
پنجشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۹
حالا شما رو نمیدونم
 از بچّگی تجسّم من از "رند" تو شعر حافظ، یه مرد قد کوتاهه که هیر هیر هیر میخنده و دندوناشم برق میزنه. بعله.
یکشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۹
is there anybody out there?
لپتاپ پسرک رو که روشن کردم، یه دفه یاهو مسنجر و جی تاک و oovoo و دیگزبی و ICQ با هم پریدن بالا و کانکت شدن.
اوّلین بار بود دلم به تنهایی کسی اینجور میسوخت...
من اگه میخواستم "خداییش فردا این خونه رو تمیز کنیم" های شما کونیا رو باور کنم، همون وعده ی ظهور امام زمان اون جاکشا رو باور میکردم.
پنجشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۹
پشت پرده ی ملکوت (با اجازه ی پات)
- پا شین دیگه عنا!
[سگ اصحاب کهف، روز سوّم]
چهارشنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۹
اتفاق افتاده ها!
- آقا چی شد کارت؟
- تقریییییییباً کیر خوردم.
- ینی چی؟ سرشو خوردی تخماشو گذاشتی یخچال واسه شام؟
یکشنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۹
اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم قرار دهید، اونوخ چاییمو با کیرم هم بزنم؟!
شنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۹
practical philosophy 38
تجربه ی آزادی بیان مطلق صرفاً در جایی که هیشکی زبونتونو نفهمه امکان پذیره.

پ.ن: حالا بگو چه استفاده ای میکنن ازش؟ هیچی. به طرف فش خوار مادر میدن، اونم نمیفهمه، این کس مغزا میخندن.
پنجشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۹
برهوت جنبه
دیروز وسط حرف زدنم با یکی آخر تونستم ازاین اصطلاح "گجت" استفاده کنم. الان عمیقاً خرکیفم!
دوشنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۹
به همین سادگی
یه روز
یه ه آخر تنها
پا شد رف...
یکشنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۹
ژانر
اینا که هر بار زنگ میزنن میپرسن الان اونجا روزه یا شبه؟"
هربارم تعجب میکنن!
شنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۹
آقا؟ میگم یه آماری بگیریم ببینیم کسی تو گودر مونده که رو این آیتم "معمولی بودن خیلی غمگینه" نوت نزده باشه؟
سه‌شنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۹
ساعت يک نصف شب بود دربست گرفته بودم بيام تا خونه، يارو رانندهه افتاد به خاطره تعريف کردن. هی گفت گفت تا رسيديم در خونه ی ما. اين هنوز داشت ميگفت. بعد من نشسته بودم گوش ميدادم تا اين تموم کنه حکايتشو برم کپه مرگمو بذارم، اون بنده خدا هم تند تند تعريف ميکرد که پولشو بگيره بره خونه اش کپه مرگشو بذاره.
من نگاش میکردم تو دلم میگفتم گاييدی ما رو! ده جون بکن!
اونم نگام میکرد احتمالاً تو دلش میگف جاکش اگه همين شکلی که به کس شعرای من گوش ميدی به حرف بابا ننه ات گوش کرده بودی، الان اقلّاً يه ماشين از خودت داشتی اينجوری جفتمون گاييده نميشديم!
یکشنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۹
practical philosophy 37
من از سالها پيش بحث کردن در جمع بيش از 2 نفر رو واسه خودم قدغن کردم. اصولاً تو بحث های چند نفره چيزی که مهمّه قدرت يار کشيه، نه منطق و استدلال.
شنبه، دی ۱۱، ۱۳۸۹
اتّفاق افتاده ها!
يارو اومده ميپرسه آقا يه چيزی دارين واسه دير تر انزال شدن؟ ميگم خوب فلان چيز هست بهمان چيز هست. ميگه اونوقت من اينا رو استفاده کنم، فرضاً ميتونم يه ساعت ادامه بدم؟
ميگم عمو جان شما انگشت کوچيکتو يه ساعت خم و راست کنی عرقت درمیاد! ميخوای کل هيکلتو اونم با اون شدّت يه ساعت بالا پايين بندازی، سکته هم نکنی؟!

پ.ن: ملّت جدّاً واژن رو با چی اشتباه گرفتن اونوقت؟ دستگاه تشتک زنی؟