ديفـال مستـراح
And God has the ability to cum over anything and anyone
سه‌شنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۹
اتّفاق افتاده ها!
امير تتلو در حال ناله: يکی بهش زنگ بزنه... بگه هنوز تو فکرشم...
مادرم در حال جاروبرقی کشيدن: تو که خايه نداری يه زنگ بش بزنی، گه ميخوری عاشق ميشی!
یکشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۹
انتقال خون 5
- در شش ماه اخير، رابطه ی جنسی پر خطر داشتيد؟
+ در شش ماه اخير نه. در سه ماه اخير داشتم.
- ... [نگاه به دوربين]
شنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۹
دختر خالم معلّم بود. ميگفت يه بار تو امتحان جغرافيا سؤال دادم "آيا ميدانيد طولانی ترين رود ايران چه نام دارد؟" يه شاگرد هم تو ورقه اش نوشته بود "بله".

پ.ن: نمره شو داده بود به بچه.
پنجشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۹
ژانر
اينا که وقتی يه مشکلی رو که با بدبختی حريفش شدی واسه شون تعريف ميکنی، ميخندن ميگن "ای بابا... خوب به خودم ميگفتی!"
يعنی همچين بزنی گه بالا بيارن!
چهارشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۹
وصيت
آقا روزی که من مُردم، تو آگهی ترحيمم به جای "روان شاد" بنويسين "کس خل". هم رو دهن بهتر ميچرخه، هم دل بچه ها شاد ميشه. آره.
دوشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۹
- سکس پوزيشن مورد علاقه ات چيه؟
+ 96
- اين ديگه چه جوريه؟!
+ هيچی. کونمونو ميکنيم به هم ميخوابيم.
شنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۹
امامزاده فلپس
صحبت امامزاده شد، بنده هم يه خاطره نقل کنم از چند سال پيش. (لحن عنو داری؟)
تو جادّه ی شمال يه امامزاده بود از اين فسقلی ها، کنار رودخونه. يه بار بارون شديد اومد، اين امامزاده رو آب برد ته درّه انداخت تو رودخونه. فرداش که بارون بند اومد يه صندلی گذاشتن اون بالا روشم يه صندوق با يه تابلو که "مکان امامزاده فلانی (ع)". بعد يه مدّت صندليو ورداشتن يه دکّه گذاشتن توش يه شمايل و يه چراغ سبز. ديگه نديدم خود امامزاده رو سرپا کنن. احتمالاً هنوز ته درّه دارن دنبالش ميگردن...
چهارشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۹
مناجات
خدايا! باور کن با اين کس شعرا که share کردی، آخرش همه unfollow ميکننت. از ما گفتن بود.
سه‌شنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۹
...
آخر شب بود داشتيم برميگشتيم از سر کار. تو ماشين. خسته. مادرم يه چيزی گفت از همين سرکوفتای هميشگی. من رنجيدم. کم نه. رنجيدم ديگه. بعد نميدونم يهو جو منو گرفت چی شد يه مشت حرف جگر سوز دادم بيرون. از همين کس شعرای کيری که تو اين مينيمال هامون مينويسيم از سطر سطرش ذکاوت و عن و گه ميباره. از همين آشغالا که رو کلمه کلمه اش فکر ميکنيم که چه جوری بگيم که بخوره اونجا که باس بخوره. بد گفتم. بد زدم آقا. مادرم پشيمون شد. اونجا به رو خودش نياورد ولی. خونه که رسيديم اومد بغلم کرد. بوسيد. گريه کرد. گريه کردم. بد آقا... بد...

ميدونم هيچوخ اينجا رو نميخونه. خواستم اينجا بنويسم که يادم نره. نامردی بود. نباس ميزدم آقا. نباس ميزدم...
یکشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۸۹
اتّفاق افتاده ها!
- راستی دوس دخترت چطوره؟ خوبه؟
+ دس بوسه.
- روی ماهشو ميبوسم.
+ تو خيلی گه ميخوری!
- تو گه ميخوری جنبه نداری تعارف ميکنی!
جمعه، آبان ۲۱، ۱۳۸۹
قحط الرّجال
جهان سوّم جاييه که راک استار نداره، اينه که بلاگرهاش ميشن سلبريتی.
چهارشنبه، آبان ۱۹، ۱۳۸۹
practical philosophy 36
تو بعضی رابطه ها، کون نقش اصلی رو ايفا ميکنه. اين به اون ميرينه، اون به اين.
دوشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۸۹
يه نفر با سرچ کردن "کون دادن البرز" رسيده به اين بلاگ. واسه امنيت خودم نگرانم جدّاً!
شنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۹
inside edition
شعب ابيطالب يادته؟ نمايندگی زده تو يخچال ما.
پنجشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۹
ترب بهتر است يا ثروت؟
دختر بچه ی سرايدار يه چادر نماز گل گلی سرش کرده اومده پيش مادرم که بهم کمک کنين بايد در مورد ترب انشا بنويسم!

پ.ن: تازه به من ميگفت شما شعر در مورد ترب بلد نيستين؟ اگه يه شعر بنويسيم تو انشامون خوبه.
سه‌شنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۹
در آمدم تقريباً به صفر رسيده، ديگه باس فتوسنتزو شروع کنم.
دوشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۹
اتّفاق افتاده ها!
- آقا دارو واسه کاهش وزن دارين؟
- بله.
- [20 تومن ميذاره رو پيشخون] بی زحمت يه بسته واسه خودتون بخرين.