ديفـال مستـراح
And God has the ability to cum over anything and anyone
پنجشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۹
والّا شنيده بوديم يکی تو فيس بوک صفحه درست کرده پستای ملّتو ميذاره، ولی ديگه اين که آدم بياد به اسم اين بلاگ يه صفحه باز کنه، خيلی ضايع اس.
خلاصه اين صفحه هيچ ارتباطی به ديفال مستراح نداره. اون بابايی هم که درستش کرده، من نيستم.

پ.ن: جان من ببين اسمشونم از اينجا تقليد کردن! امام و کون سياه و... هر جام دستشون رسيده پستای اينجا رو کپی کردن! shit واقعاً...
the grass was greener... 5
بچه بودم عادت داشتم شبا بيدار بمونم راديو گوش بدم کتاب بخونم. اونوقتا راه شب پنجشنبه ها رو منوچهر نوذری اجرا ميکرد با عليرضا جاويدنيا. يه قسمتی داشت در مورد وقايع عجيب غريب و از اين تيريپای بشقاب پرنده و مثلّث برمودا و اينا. بعد من اينا رو هم همون موقع گوش ميدادم، هم يه نوار پکيده داشتم روش ضبط ميکردمشون. باز فرداشم که دوباره گوش ميدادم از نو قشنگ خايه فنگ ميشدم!
خواستم بگم يعنی يه همچه کس خلی بودم اون زمون...
چهارشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۹
از این حرفا
"...گاهی وقتا يه دروغی ميگی تابلو. دلت نميخواد به روت بيارن که دروغ گفتی. حالا اين وسط يکی مياد تيريپ با من راحت باش راستشو بگو و ما که با هم از اين حرفا نداريم و اينا... خوب بابا من دقيقاً دلم ميخواد با هم از اين حرفا داشته باشيم!"

- يه دوست
سه‌شنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۹
ميدونم تکراريه
ساعتِ زنگ زده
ديگه زنگ نميزنه
چون قبلاً زنگاشو زده...

- سوته دلان / علی حاتمی
دوشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۹
پنتاگون هفته ی پيش تمام نسخه های اولين چاپ از کتاب operation dark heart - خاطرات يکی از فرماندهان حمله به افقانستان - رو خريده و از بين برده. خيلی جالبه برام. حالا اسمش رو هر چی بذاريم، تلاش واسه سرپوش گذاشتن رو حقيقت يا نگه داشتن آتش زير خاکستر، اين حد از پايبندی به آزادی بيان برام جالبه. هيچ کس نيومده به يارو بگه کتابت اقدام عليه امنيت ملّيه و جلوی چاپشو بگيره. صرفاً هر چی چاپ کرده خريدن و از بين بردن.
شنبه، مهر ۰۳، ۱۳۸۹
بچه که بوديم هر وقت مادرم ميخواست تهديد مرگباری بکنه، ميگفت "اگه فلان کارو بکنی حسابت با کرام الکاتبينه!"
نميدونم چی شده بود که فکر ميکردم اين کرام الکاتبين همون کرم کارامله! هنوزم که هنوزه نه کرم کارامل دوس دارم، نه نسکافه با طعم کارامل، نه هيچ کوفت ديگه ای که توش کارامل باشه.
جمعه، مهر ۰۲، ۱۳۸۹
اصلاً به جان خودم آدم يه اميد دوباره ای به زندگی پيدا ميکنه وقتی ميبينه هنوز هستن کسايی که تصوّر ميکنن اگه تو گوشی موبايل نعره بکشن، اون طرف خط صداشونو بهتر ميشنوه.
پنجشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۹
ترشی فلفل
خدايا تو که واسه دهنمون آستر گذاشتی واسه خوردنش، سولاخ کونمونم آستر ميکردی واسه پس دادنش ديگه!
دوشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۹
زود صميمی شدن من با بقيه صرفاً واسه اينه که وقتی ميخوان بيان خونه مون ديگه مجبور نباشم اتاقمو مرتّب کنم.
یکشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۹
يه شب، اون زمونا که من و داداشم هنوز رومون به هم وا نشده بود و ما معقول يه احترام نصفه نيم بندی داشتيم، من نشسته بودم پای کامپيوتر و داداشم هم خوابيده بود. اين يهو سرشو آورد بالا گفت: "البرز؟ شام خوردی؟" ما هم کلّاً شام نميخوريم. گفتم "نه نخوردم". گفت: "بيا کير منو بخور"! بعدشم تلپ دوباره خوابيد.
صبحشم کون کش اصلاً يادش نبود ديشب چی گذاشته دهن ما.

پ.ن: هر چی فکر ميکنم يادم نمياد چرا اينو الان تعريف کردم!
جمعه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۹
انتقال خون 4
- در شش ماه اخير تماس جنسی پر خطر داشتيد؟
- خير.
- تماس جنسی با همجنس داشتيد؟
- به هيچ وجه.
- ببخشيد شما قصد ازدواج ندارين؟
- خير. ميخوام ادامه تحصيل بدم.
سه‌شنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۹
خواهش ميکنم دست به دست کنين
چند ماه پيش تو گوهردشت من يه آگهی ديدم که يه خونواده داده بودن در مورد يه سگ گم شده. گفته بودن يه بچه ی مريض دارن که به سگه عادت داره و خواهش کرده بودن اگه کسی از اين حيوون خبر داره، بگه.
چند روزه يه سگ، شبيه همون حيوون پيدا شده. من احتمال ميدم که همون باشه. کاملاً دست آموز و تربيت شده اس، ولی معلومه که دزدیده شده بوده و خيلی وقته بهش نرسيدن (الان حيوون پيش منه). خواستم خواهش کنم اين مطلبو يه جوری دست به دست کنين بلکه اون خونواده ببينن بلکه بشه اين حيوون صاحب اصليشو پيدا کنه.
ايميل من هم اينه: alborz_z@yahoo.com
یکشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۹
من تو تموم این سالها تا همين چار پنج سال پيش، شايد يکی دو بار حيوونی رو ديده بودم که بی جهت آزار ديده باشه. مثلاً بچه بودم يه دونه گربه ديدم که نصف دمشو بريده بودن يا سگی که با سنگ زده بودن کور شده بود. ولی تو اين چند سال اخير بی اغراق شايد بيشتر از صد تا گربه ی دم بريده، سوخته، دار زده شده ديدم...
نميدونم اين حجم از سبعيت از کجا اومده و اين حيوونا دارن با جونشون هزینه ی تخليه ی روحی چه کسانی رو ميدن. ولی مطمئنّم اينا صدای سوت ديگ زودپزيه که مدّتهاست فشار توش از حدّ خطرناک رد شده.


پ.ن: ميگن قاتل های زنجيره ای و افرادی که تجاوز به عنف ميکنن، اغلب در بچگی به کشتن و زجر دادن حيوانات علاقه داشتن. با اين حساب تا چند سال ديگه بايد منتظر يه موج از قتل های زنجيره ای و نا امنی و تجاوز تو همين شهر های خودمون باشيم.
وصف العیش
رفتم کفش بخرم، يارو تو مغازه اش از اين بيکينی ها آويزون کرده بود. بش ميگم آقا اينا رو خوردی پوستشونو آويزون کردی دل ما رو آب کنی؟
جمعه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۹
I have a dream
وقتی بچه ای، هی خيال ميبافی ميگی بزرگ که شدم فلان ميشم بهمان ميشم. بعد هرچی بزرگتر ميشی، دايره ی چيزايی که ميتونی بشی محدود تر ميشه. دندونتو پر ميکنی، ديگه نميتونی خلبان شی. بيس شيش سال بيس هف سالت ميشه، ديگه نميتونی فوتباليست شی. بگير برو همين جور تا ته...

من از بچگی آرزوم بود بزرگ که شدم يه هارلی ديويدسون بخرم بشينم روش اين شکلی تکيه بدم، باهاش برم تو جادّه برونم. ولی کم کم سنّم که رفت بالا، گفتم ديگه از من گذشته... ضايع اس آدم خرس گنده مثل اين جوجه جوونا بشينه پشت هارلی.
حالا چند شب پيش داشت يه برنامه ای پخش ميکرد VOA، ميگفت ميانگين سن هارلی سوار ها شده چل و شيش سال. انقدر خوشحال شدم! هنوز يه آرزو مونده واسم که واسه رسيدن بهش بيش از اندازه پير نباشم.
پنجشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۹
دعای روز آخر ماه رمضان
بارالها يه ثانيه بکش بيرون بگوزيم اقلّاً!
سه‌شنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۹
اگه فردا روزی ديدين خدا از عرش ملکوت اومده پايين، بدونين جنّتی مرده رفته اون بالا خدا رو رد صلاحيت کرده انداخته پايين. از الان گفته باشم اون موقع اگه خدا بخواد اصلاح طلب بازی در بياره، خودم شخصاً  will kick his ass!
دوشنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۸۹
ژانر
اينا که افتخار زندگيشون اينه که يه متنی چيزی دادن به گلشيری بخونه، اونم خونده بهشون ريده.

پ.ن: به جا گلشيری کلّاً هر سلبريتی کت و کلفت ديگه ای ميتونی بذاری. ابراهيم گلستان... احمد شاملو... هرکی.
شنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۹
چند وقته به اين نتيجه رسيدم که کسانی مثل اسکارلت جوهانسون و جانی دپ واسه قشر انتلکتوئل همون نقشی رو ايفا ميکنن که جنيفر لوپز و کريستيانو رونالدو واسه قشر خز و خيل. شيوه ی کف کردن هر دو قشر واسه هر چار تای اينا يه شکله!