کارِ باید برام ناخوشاینده. معاشرت زوریِ از سر رودرواسی، تبریک و تسلیت از سر توقع و تعارف، گشت و گذار از سرِ باید.
من از گردش و تفریح بدم نمیاد. چرا که نه؟ خصوصاً الان که استانبولیم و خب چه کاری بهتر از گشت و گذار تو خیابوناش با آدمایی که دوستشون داری؟ ولی این شب سال نو بیرون رفتن، این «باید» شب سال نو بیرون رفتن برام بیمعنیه. این همه آدم که میلولن تو هم و it's supposed to be fun واسم هیچ خوشایند نیست. بهم خوش هم اگه بگذره به خاطر بودن با کساییه که دوستشون دارم، نه به خاطر حال و هوای سال نو یا چه میدونم دیدن آدمای خوشحال. من هیچوقت طرفدار اینجور تفریحا نبودم، الانم به نظرم واسه لذت بردن از اونهمه ازدحام و این تفریح بدهکارِ تقویم بودن، دیگه یه کم پیرم.