آقا برام جالبه يه چيزيو بدونم. يارو سي و پنج - سي و شيش سالشه، ميره با يه دختر سی و يکی - دو ساله ازدواج ميکنه. وقتی ميبينه دختره هنوز کف پاش آفتاب نديده، چه حسّی بهش دست ميده جدّاً؟ افتخار ميکنه؟ حال ميکنه که ايول زنم تا حالا لنگشو واسه هيشکی هوا نکرده؟! حتماً با افتخار و سربلندی پرچم اسلامو فرو ميکنه اون تو. نه؟!! احتمالاً تهش دور افتخار هم ميزنه، ورزشکاران دلاوران هم ميخونه!
من جای يارو باشم حالم بد ميشه. جدّی حالم بد ميشه! اون لحظه که واسه بار اوّل بکنمش، به خودم ميگم "اين الان به
من نميده. اين داره به
شوهرش ميده. من تو ذهنش از بقيهء مردای دنيا نه سکسی ترم، نه دوست داشتنی تر، نه هيچی! من صرفاً کسي هستم که سند اين تاپاله رو تونستم به نامم بزنم! همين! "
نميدونم چه جوری بگم. کلّاً چيز کيری ايه.