خوب. منم مثل يه مشت جوون دول به دست ديگه رفتم خدمت سربازی. دفاع از جان و مال و ناموس ملّت (حالا اینکه چه خواری گاييده ميشه از ملّتی که جان و مال و ناموسشو بسپره دست کس مغز آدمی مثل من، بماند.)
ديگه از اين به بعد فقط آخر هفته ها ميتونم بنويسم. اونم اگه نگهبانی نخوره به نامم، اگه بفرستنمون خونه، اگه جريمه نشيم، اگه اردو و اينا نباشه، اگه زن (يا احياناً دوست دختر) جناب سرگروهبان پريود نباشه، و خلاصه هزار اگر و امّای کس شعر ديگه. به هر حال اینجا فعلاً تعطيلی بردار نيست. فقط احتمالاً چيزايی که مينويسم عوض ميشه يه خورده، که اونم نميتونم کاريش کنم. چون وقتی از صبح تا شب تو يه همچين محيطی باشی، خواه ناخواه مغزت گاييده ميشه. مغز منم به همچنين.