روزی که سرگرد واسه بازديد اومد، آسايشگاه 1 تميز بود. آسايشگاه 2 هم تميز بود. ولی يه کس مشنگی از سربازای آسايشگاه 2 يه آشغالی انداخته بود يه جا و خلاصه آسايشگاه 2 به گا رفت. قرار شد آسايشگاه 2 جريمه بشه و آخر هفته همه نگهبانيا و گشتيا از آس 2 باشن. آسايشگاه 2 که ديد اينجوريه، از در خايه خوری در اومد. شب افتادن به جارو زدن و گرد گيری کردن. بچه های آس 1 که ديدن اينجوريه، رکب زدن. ورداشتن آب و آفتابه آوردن به جارو زدن و تی کشيدن! آس 2 که ديد هشتپلکو شده، شب موقع خاموشی قبل از خواب جمع شدن واسه فرج امام زمان دعا خوندن (اگه نميدونين فرج امام زمان کجاشه، ميتونين از دن سيفون بپرسين). اين ضربه آخرين ضربه بود. چون بعد از خاموشی ديگه آس 1 فرصت نداشتن هيچ بدلی بزنن. و طبعاً اين رقابت رو آسايشگاه 2 به قول جواد خيابانی "از آن خودش کرد"...
آخر شاهنامه : اگه خيال ميکنين تموم اين کون دادنا منجر به رستگاری آسايشگاه 2 شد، اشتباه ميکنين. جمعه هفته پيش که بنده اينجا نبودم، شب قبلش گشت بودم، روزش هم بازداشت.
نتيجه اخلاقی : هنگام کون دادن، در صورت لغزنده بودن جادّه ها، به علايم ايمنی دقت فرماييد.