آقا "زندگی در پيش رو" رو که ميخونی، يه جاش هست اون يارو پيرزن چاقه که مومو رو نيگه ميداره، ديگه آخر عمری آلزايمر گرفته خيال ميکنه دوباره يه جندهء جوونه، لباسای بدن نما ميپوشه ادا اصول و لوندی ميکنه و اينا.
حالا اين آنکادر کردن ما هم همينه. بهمون گفتن يه شاخه گل سرخ مصنوعی هم بايد رو ملافه هامون بذاريم آخر کار. نيگا ميکنی ميبينی يه آسايشگاه بيريخت، تختای فلزی بيريخت، آدمای کچل و کثيف بيريخت، بعد رو هر تخت يه شاخه گل رز قررررررررررمز! دقيقاً احساس ميکنی يه پيرزن چاق زشت رو شورت و سوتين توری زرشکی تنش کردی داری تماشاش ميکنی! دقيقاً به همين اندازه حال به هم زن و احمقانه اس.