بالای پلّه های متروی شادمان يه جوونکی وايساده بود ويلون ميزد. خداوکيلی خيلی معرکه ميزد! از اين آهنگ دامبولی کسکا هم نه ها! چيزای درست حسابی. تيريپشم رديف بود. ويلونشم معلوم بود از اين آت آشغالا نيس. به نظرم دانشجو بايد باشه.
کلّاً بد فکريم نيس! وايسی آهنگاتو تمرين کنی، تازه به جای فحش خوردن از هم خونه اي و همسايه، يه پوليم به جيب بزنی!
BTW: I do enjoy your blog & the style you write your stuff, well done