نشسته بودم تو تاکسی هدفون تو گوشم بود، يه مامان بچه به بغل هم کنارم نشسته بود. بچهه هی هدفون تو گوش منو انگولک ميکرد، منم برنميگشتم نيگاش کنم. گفتم مامانه حالا معذّب ميشه بيخيال. آخرش خنده ام گرفت از کارای بچهه، برگشتم يه ادا اصولی در بيارم، ديدم تو جفت گوشای بچه سمعک گذاشتن. بچهه هم نيگاه ميکنه به گوشای من، نگاهشم به جان خودم دقيقاً تيريپ همدردی و اينا که "آره ميدونم چی ميکشی دهن آدم گاييده ميشه با اين سمعکا" و اينا!
کلّی حال کردم با نيگاهش!