اصلاً نميخوام بنويسم "اینا همش چس ناله اس، اگه نميخواين نخونين".
حقيقتش حالم انقد کيريه که واقعاً دلم ميخواد چس ناله کنم. فقط کامنت "آخی نازی! شيگولی پيگولی"! ندين. بازم نه به دليل اینکه خوشم نياد از اینا ها! چون کامپيوتر ندارم و نميتونم از همدردي كسي (حتي همدردي اي بدين پايه مضحك) لذّت ببرم. اینا رو هم تو کافی نت دارم مينويسم.
موندن و نموندم من تو این خراب شده، منوط به امضای يه جناب سروانه.
برا پذيرش شدن تو تهران بايد گواهينامه داشته باشم (که هفت ساله گرفتنش رو پشت گوش انداختم). برا گرفتن گواهينامه، بايد گواهی اشتغال به خدمت بيارم. برای گرفتن گواهی اشتغال به خدمت، بايد اینجا تو تهرون پذيرشم کنن. برا اینکه پذيرشم کنن، بايد گواهينامه داشته باشم... و این دور تسلسل دو روزه داره روحمو ميگاد!
فردا ميخوام برم صحبت کنم با يارو. اگه يه پارتی داشتم همه چی حل بود. بدبختی اینه که هيشکيم ندارم. اگه پذيرشم کرد، حلّه .اگه هم نکرد، باز برميگردم بيرجند.
همين.
پ.ن: يه پيرمرد بيچاره ای اینجا الان داره هوار هوار به صاحاب کافی نت فحش ميده که چرا سايت کارت سوخت قطعه! بنده خدا کافی نتيه...
پ.ن 2: جالبه! نه که با لباس ارتشي نشستم اینجا، تا حالا 3 تا پيرمرد اومدن خيال کردن من مسؤول پيگيری این کارتای سوختم. اخم هم که کردم مثل هميشه، ديگه جدّيتم به نهايتش رسيده. كاملاً براي ايفاي اين نقش تو ذهن اين بنده هاي خدا مناسبم!