آقا من هيچ مشکلی با بکارت و اينا ندارم. به من چه اصلاً؟ من با "فخر فروختن" به خاطر بکارت مشکل دارم. يعنی وقتی ميبينم يکی (هرکی) به خاطر اينکه باکره اس خودش رو بالا تر و با ارزش تر از ديگرونی که ويرجين نيستن ميگيره، دلم ميخواد بالا بيارم!
بکارت يه صفته. يه صفت صرف. معنيشم اينه که تا حالا لنگات هيچ جا و با هيشکی هوا نرفته. همين! نه بيشتر، نه کمتر. نه داشتنش فخر داره، نه نداشتنش چيزی از کسی کم ميکنه.
پ.ن : يه چيزيم بگم لال از دنيا نرم. اصولاً صفتی که بود و نبودش به کلّه کير من يا يه کس خلی مثل من بند باشه، داشتنش همچين افتخاری هم نداره.
هیچ وقت نتونستم تصور کنم که چطور کسی در اوج دوران جوانی، سکس رو تجربه نکنه. سنی که بیشترین انرژی، شور و شوق و حس کنجکاوی درون رگهای یه نفر جریان داره. زنی که تا مثلن سی سالگی سکس نداشته
همیشه دوست داشتم بدونم که توی کله یه همچین آدمایی چی می گذره
تقریبن با هر باکره ای که بودم تونستم درونش یه نوع عدم صداقت، دورویی و کتمان حقایق رو ببینم. باکره ها معمولن شدیدن عرف گرا هم هستن. اصلن شاید عرف گرا بودنشون باکره بودن رو بهشون هدیه کرده باشه
به طور کلی باکره ها رو آدمهایی در بند اجتماع می بینم و خالی از هر گونه حس فردیت
ولی این عکس سردر وبلاگت تام ویتزه؟ این چشمای ریز و فک برجسته مال کس دیگه ای هم می تونه باشه؟
درک می کنم چی می گی
دوست داشتم اینو بدونی که من هم مثل تو صرفن از روی تجربیات تلخی که داشتم نسبت به یه سری مسائل دچار حساسیت شدم
و یه تصویر نامطلوب برام درست شده
در این مورد با نظری که نسبت به حرف من داشتی مخالفتی ندارم و حقو به تو می دم
این صرفن نظر منه و برای کس لیسی تو نیست
اگه زیادی رک حرف می زنم بذار به حساب شعور پایین اجتماعی من