ديفـال مستـراح
And God has the ability to cum over anything and anyone
دوشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۶
1 . ديگه اين حرکت تلويزون که گير ميده به مربّيا که "آی با موبايل صحبت کردی! با کی حرف ميزدی؟! از کی خط ميگرفتی؟" داره ميره رو اعصاب ها! مادر کسده ها خوب به شما چه؟! اصلاً فرضاً هم طرف داره با فلان آناليزور حرف ميزنه! که چی؟! تو ليگ برتر انگليس طرف با هندز فری وايساده لب خط هيشکی بهش نميگه خرت به چند من! حالا اينجا هی گير، هی گير!

2 . پرسپوليسی نيستم (استقلالی هم به همچنين) ولی خداوکيلی دلم ميخواد اين قطبی موفّق شه. بعد سيصد سال دارن قشنگ بازی ميکنن.

3 . يه سؤال فيزيولوژيک: شما دخترا هم همون استفاده اي رو که ما پسرا از "به جدول زدن" ميکنيم، از پريود شدنتون ميکنين؟ يعنی ببين اينجوری بگم؛ تو مملکت گل و بلبل اسلامی، ميتونی خفن ترين برنامه ها رو کنسل کنی و عذر بياری که "جنب بودم نميتونستم فلان کارو بکنم"!


پ.ن (برای تفهيم مطلب) : به جدول زدن = جنب شدن = شب خواب سکسی ديدن و بالطبعش گه زدن به شورت و شلوار.

پ.ن 2 : حالا يکی نيس بگه خيلی مطلبت حياتيه، برا تفهيمشم فسفر ميسوزونی؟!
شنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۶
خواب ديدم يه سرخپوستم. با مردای قبيله از شکار برميگرديم. زنم جلوی در چادر وايساده بود منتظرم. قدّش بلند بود، يه لباس سرخپوستی با زمينه قرمز تنش بود با شونه های باز. شونه شو بوسيدم. انقد کيف داد! قيافه اش شبيه اين خانومه بود که تو کانال شيش اخبار ميگه، چشمای خماری داره همچين خوشگل حرف ميزنه. عينهو خودش بود!
چهارشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۶
بعضيا يه رازي رو ازت ميشنون و به خاطرش منّت ميذارن. اينا چندش آورن.
بعضيا يه رازيو بهت ميگن و به خاطرش منّت ميذارن! اينا چندش آور ترن! يعني رسماً ميزنن روحتو ميگان!
دوشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۶
خوبيت اينه كه ميخندونيم
اونجا كه نميشه خنديد
اصلاً!
جمعه، آبان ۱۸، ۱۳۸۶
آقا من تو اين دو هفته مرخصی به يه نتيجه مهمّی رسيدم! اونم اينه که مامان های خوش هيکل (نه چاق و چلمبه ها!) حدود 30 ساله، که يه بچه فسقلی 3-2 ساله کنارشون راه ميره، در نظر من به شدّت سکسی اند! يعنی رسماً کار و زندگيم لنگ ميشه يکيشونو که تو خيابون ميبينم.
جمعه، آبان ۱۱، ۱۳۸۶
وقتی get over it هم شارژت نکنه... بهتره خايه مالی mp3 player ات رو نکنی.