منم مثل همه، بچه که بودم انشا نوشتم که "در آينده دوست داريد چه کاره شويد؟". يادمه دو بار نوشتم. يه بار نوشتم مهندس برق (مهندسی ديگه اي بلد نبودم اصولاً). يه بارم نوشتم مهندس راه و ساختمان (اون موقع ها اسمش اين بود بعداً شد عمران).
ولی حقيقتش، حقيقتی که هيچوقت حتّی واسه خودمم تکرارش نکردم، اينه که هميشه آرزو داشتم يه روز نونوا بشم. نونوای بربری. با يه پيشبند سفيد و پيژامه و ريش. همين.
پ.ن: Haloscan ما رو گاييد.
مثل احمق ها در شماره صد مجله سروش نوجوان هم چاپیدم
من دوست داشتم گل فروش بشم اما اون مهندس برقه شدم ...
احتمال اگه آرزوي نونوا مي كردم ارشد برق هم قبول مي شدم
مطمئن نيستما ...
فكر مي كنم
راستي مي بيني چقدر بزرگ شدي
از نوشته هات معلومه ها
تو نونوا می شدی که نمی ذاشتی چیزی به مشتریا برسه
من می خواستم خلبان بشم، خلبان جنگنده...بعد که نوجوان شدم گفتم خوب می رم می شم پروفسور ریاضی و جای جان نش رو می گیرم که بچه های اکسفورد ازمون استفاده کنن....حالا هم دارم زبان می خوانم ....اونم ادبیات انگلیسی....
آخرش هم فکر نکنم پخی بشم...
شاد باشی.
"All the ways you wish you could be, that's me. I look like you wanna look, I fuck like you wanna fuck, I am smart, capable, and most importantly, I am free in all the ways that you are not. "
TD