اون وقتا که تازه رفته بودم سربازی، اوّلين چارشنبه سوری نگهبان مستراح بودم. تصوّر کن از شب تا صبح جلو در مستراح به اين فکر کنی که الان بر و بچ دارن حال ميکنن و اينا، من باس مراقب آفتابه ها باشم!
امشب وقتی ملّت ميومدن بسته بسته کاندوم و ژل تأخيری و تنگ کننده واژن و حشری کننده بانوان و لوبريکانت و قرص وياگرا ميخريدن، دقيقاً اون شب نگهبانی مستراح واسم زنده شد...
پ.ن: قسمت تراژيک ماجرا ميدونی چيه؟ اين که محض نمونه يه نفر هم نيومد نوار بهداشتی بخره!
یعنی بنده ی مخصوص حق تعالایی
:D
>:D<
:))
:)))
همه پست هاتون رو خوندم و از بسیاریش لذت بردم و روحم به حد ارضائیت رسید.
در ضمن با اجازه لینک شما رو توی وب لاگ حقیرم گذاشتم.
خوش باش
فصل بهاره دیگه
تو که انقدر حساسی کجا هم کار میکنی آمار جیک و پوک ملت رو داریا
از رو پروفابل وبلاگت كتابهايي كه دوست داشتي رو ديدم خيلي هاش رو خونده بودم اما شرق بنفشه رو نه! رفتم خريدم و خوندم و واسه خودش دنيايي بود !
حالا حس مي كنم قبل از اين كه عيد رو تبريك بگم بايد ازت بابت همون كتاب هم تشكر كنم !
و بعد هم عيدت مبارك باشه !اميدوارم خوش باشي !
ميترا!
برادر اندکی صبر شب جمعه نزدیک است...
اصلاً روحت تو دوران سربازیت مونده گویا البرز!
می دونم الآن باز هم داری می گی کُ....خلا
می گم وبلاگتو از تو بهترین فید های ایرانی پیدا کردم و واقعا فکر آزاد و بازی داری که می تونی اینقدر راحت حرفاتو بنویسی.....
لینکت کردم که همیشه واسه خوندن دم دستم باشی.....
www.jootii.blogsky.com
manam
bahat ehsase hamzadpendari kardam to in post ...