And God has the ability to cum over anything and anyone
پنجشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۹
ببين دختر جان، کسی که يه لايه نازک لاتکس رو سر دولـش تحمّل نميکنه، هيچ چيزی رو هيچ جای ديگه ای تحمّل نخواهد کرد. تفاهم و تقدير و روانشناسی رنگ ها و مردان مرّيخی زنان ونوسی و اينا هم کس شعره.
سلام. واقعاً این شعور شما در درک نکتهی به این ظریفی و گوشزد کردنش به «دخترجون»، من رو به امیدوار میکنه نسبت به جامعه. به خصوص این لحن آموزگارانه و خشن/خفن ت. از اون جالبتر، اینکه امروز -لابد از سر بیکاری- داشتم آرشیو رو میخوندم. اینجا پای پست «انتقال خون» یه "دختر جون"ای اومده و نوشته "خون لازم داشتی بگوهاااا" http://wc-wall2.blogspot.com/2010/07/blog-post_11.html
بعد تو لوزِر حمال، ورداشتی و توی وبلاگ خودش -که لابد به چشم خیلیا نمیاد- براش نوشتهای "ازت خون نمیخوام کون میخوام داری؟" http://sokoote24.blogspot.com/2010/07/blog-post_08.html این واقعاً یه ژانریه برای خودش. اسمش رو میذارم ژانر «حمال دنیادیده» و مجرب یا مثلاً «بنجل دانشگاه آزادی و خیلیکتابخونده»... آدم یاد این لوزرهایی میافته که از یه طرف "هیدگر" رو تا صفحهی 84 از حفظن ولی نمیتونن توی اتوبوس و جایی که به چشم نمیاد از انگشتکردن یکی چشم بپوشن... تو یه حمال دنیادیدهای پسر :)
اینا دیگه چه کُس خُلاییَن میان شَخصیَّتِ تو رو نقد و بررسی می کُنَن کون سیاه برو درِتو بذار وندالیستِ مازوخیستِ اَمپِریالیستِ کله سکسی کلاغِ کون دریده، نیما، برو چاکِشو ببند هرجایی نَرینی، تو حق نداری به دانشگاه آزادی ها توهین کنی تو اوتوبوس انگشتِت کردن برگشتی پرسیدی آقا شما کی هستید؟ گفته من یه حمالِ دُنیا دیده اَم بعد پُرسیدی کُجا می تونَم دوباره مُلاقاتِتون کُنَم؟ گفته من دانشگاه آزادیَم بیا اونجا خواستی بازَم اَنگُشت بِشی حتّا
ولی کتابِ چگونه در هشت دقیقه جنده ی پاپتی را به پورن اِستار تبدیل کنیمِ (آبکیرِشو قورت بده) برایان تریسی خیلی خوبه من باهاش نرخِ جاکِشیامو بالاام بُردم
میگم اماما این پستی که علاف فوق گذاشته خودش کلی اثبات ماجرای گرایش به پوارو و ایناست. طرف وقت پشگلش رو اساسی گذاشته که پیدا کنه کی روی دیفال کی چی نوشته و چی خواسته ازش و اینا.
یعنی خودش اثبات نکته نغزی بود که دنیا از وجود کسخلان خالی نخواهد شد.
دنیای این روزای من، هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که، دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من، درگیر تنهایی شده داریوش . . مدتها بود باخیالت راحت می اومدم دیگه این طوری نمی نوشتی چی شده باز؟
u believe in God??
از اون جالبتر، اینکه امروز -لابد از سر بیکاری- داشتم آرشیو رو میخوندم. اینجا پای پست «انتقال خون» یه "دختر جون"ای اومده و نوشته "خون لازم داشتی بگوهاااا"
http://wc-wall2.blogspot.com/2010/07/blog-post_11.html
بعد تو لوزِر حمال، ورداشتی و توی وبلاگ خودش -که لابد به چشم خیلیا نمیاد- براش نوشتهای "ازت خون نمیخوام کون میخوام داری؟"
http://sokoote24.blogspot.com/2010/07/blog-post_08.html
این واقعاً یه ژانریه برای خودش. اسمش رو میذارم ژانر «حمال دنیادیده» و مجرب یا مثلاً «بنجل دانشگاه آزادی و خیلیکتابخونده»... آدم یاد این لوزرهایی میافته که از یه طرف "هیدگر" رو تا صفحهی 84 از حفظن ولی نمیتونن توی اتوبوس و جایی که به چشم نمیاد از انگشتکردن یکی چشم بپوشن... تو یه حمال دنیادیدهای پسر
:)
برو درِتو بذار وندالیستِ مازوخیستِ اَمپِریالیستِ کله سکسی
کلاغِ کون دریده، نیما، برو چاکِشو ببند هرجایی نَرینی، تو حق نداری به دانشگاه آزادی ها توهین کنی
تو اوتوبوس انگشتِت کردن برگشتی پرسیدی آقا شما کی هستید؟ گفته من یه حمالِ دُنیا دیده اَم
بعد پُرسیدی کُجا می تونَم دوباره مُلاقاتِتون کُنَم؟
گفته من دانشگاه آزادیَم بیا اونجا خواستی بازَم اَنگُشت بِشی
حتّا
این پستی که علاف فوق گذاشته خودش کلی اثبات ماجرای گرایش به پوارو و ایناست. طرف وقت پشگلش رو اساسی گذاشته که پیدا کنه کی روی دیفال کی چی نوشته و چی خواسته ازش و اینا.
یعنی خودش اثبات نکته نغزی بود که دنیا از وجود کسخلان خالی نخواهد شد.
خوب می نویسی البرز جان. دمت گرم اساسی
شاد باشی
اینقدر دورم از تو که، دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من، درگیر تنهایی شده
داریوش
.
.
مدتها بود باخیالت راحت می اومدم دیگه این طوری نمی نوشتی چی شده باز؟
! یکی رادیو
! باز بردی رو آنتن ما رو:D
رابطه ی عجیبی کشف کرده م بین میزان هوش اجتماعی و شخصیت آدمها، و تواناییشون تو تحمل این لایه ی نازک لاتکس
آویزه گوشم میشه