یه بار رفته بودم مسجد نماز وقتی به آخرش رسید دستای پیر و چروکیده از تو چادر ها میومد بیرون واسه قبول باشه گفتن0جالب اینجا بود که تا میدیدند دست جوون از تو چادر اومده بیروون سرشون رو تا ته میاوردن تو حلقت که ببینن کی هستی
وقتی خدا رو با دعا کردن مجبور می کنیم که به خواسته ما تن بده و کاری که ما میگیم رو انجام بده و وقتی با دعای فرج خوندمون بهش می فهمونیم که ما بهتر از تو می فهمیم که وقت ظهور کیه باید هم نمازهای ملت رو خودمون از طرف خدا قبول کنیم! پ.ن: من هیچکدوم این چیزا رو -دعا و نماز و امام زمان- رو قبول ندارم!
دستت درد نکنه مامان -
خب -
قبول حق باشه پدر سگ! تو چی کاره ای؟
پ.ن: من هیچکدوم این چیزا رو -دعا و نماز و امام زمان- رو قبول ندارم!
باشه