شما يادتون نيس. اون زمونا ماه رمضون يه کارتونی پخش ميکرد برنامه کودک کانال يک، دو تا دختره توش بودن زهره و زهرا. اينا حرف که ميزدن دهنشون عينهو ماهی باز و بسته ميشد فقط. اونوخ ما هر کاری ميکرديم اون شکلی حرف بزنيم نميشد.
پ.ن: زهره و زهرا يه دونه زولبيا ميخريدن نمدونم 10 ريال؟ 5 ريال؟ آره... يه همچه دنيايی بود.
همیشه یه چادر گل گلی سفید م سرشون بود.
همین مزخرفات رو به خوردمون دادن که وضعیت مخیمون اینطوری شده دیثگه.
قر وقاطی
اینجا گویی
صدای انسان هرگز به گوش نمی رسد
اینجا گویی در زیر این آسمان
تنها من زنده مانده ام
زیرا نخستین انسانی بودم که...
تمنای شوکران کردم
اوج ارگاسممون شیرشاه بود که پسر همساده مون از ایتالیا می اورد
حالا تو این سن و سال افتادم به خریدن اکشن فیگور های بتمن و جوکر و ونوم و لاک های نینجاو غیره
have u seen my childhood?
.
.
همون موقع هم کارتونشو دوست نداشتم
ینی 18 19 سال پیش.. اووووه
شت..!!!ه
شعر زهره و زهرا
دختری کوچک
پیرهن آبی
اسم اون زهره
پر ز شادابی
کمک می کنه
زهره به مادر
جا رو می کنه
اینور و اونور
لای لای لای لای لای
لای لای لای لای لای
تو باغچه داره یه گل قشنگ
هم خوشرنگ و ناز
لای
لای
دوست اون زهرا چه مهربونه
زهرا کوچولو همسایه شونه
لای
لای
......
.....
این داستان:
آش نذری
فقط یه آقای حکایتی بود و یه قصه های مجید که نگاه می کردم.
دوكون باز كردن
يه مدت ببند كرمشون بخوابه