صحبت امامزاده شد، بنده هم يه خاطره نقل کنم از چند سال پيش. (لحن عنو داری؟)
تو جادّه ی شمال يه امامزاده بود از اين فسقلی ها، کنار رودخونه. يه بار بارون شديد اومد، اين امامزاده رو آب برد ته درّه انداخت تو رودخونه. فرداش که بارون بند اومد يه صندلی گذاشتن اون بالا روشم يه صندوق با يه تابلو که "مکان امامزاده فلانی (ع)". بعد يه مدّت صندليو ورداشتن يه دکّه گذاشتن توش يه شمايل و يه چراغ سبز. ديگه نديدم خود امامزاده رو سرپا کنن. احتمالاً هنوز ته درّه دارن دنبالش ميگردن...
لحن عنو داري"
خب بگو ديگه!
هر با از کنارش رد شدم کلی خندیدم