ديفـال مستـراح
And God has the ability to cum over anything and anyone
سه‌شنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۹
پسرخالم بچه بود داستان ميگفت واسه خودش از حيوونای جنگل و اينا. يه روز يه ببری درست کرد تو يه داستانی، اين ببره نمدونم چی شد که خيلی قوی شد. هر چی شير و خرس و اسب آبی فرستاد به جنگ اين ببره، ببره همشونو خورد. ديگه جوری شده بود که پسر خالم از ببره ميترسيد!

آخر يه روز يه داستان گفت، توش ببره تنهایی رفت خيابون ماشين زيرش گرفت، مُرد...
7 Comments:
Anonymous قيرقاژ said...
=)) عاااالي بود پسر

Anonymous علی said...
ای بابا ببر چیه تاسگ هست.
مثل پست قبلی بازم از سگ بگوِD:

Anonymous koooocho said...
agha dametoon garm hamin shoma ha hastin dele javoooona ro khosh mikonid

Blogger Unknown said...
سلام تازه یادونه رو راش انداختم گلریزونش کن جوون مرد علی یارت حق نگه دارت.تمام
http://yaadooneh.persianblog.ir/

"یادونه"

Anonymous ناشناس said...
دلم میخواست پسرخاله ات بودم دوست تر میداشتم انانی که بزرگ کردمشان برای خودم میشد فرستاد کنار ببر.....البرز !توی مقدوراتت هست به من ششصد تومن پول قرض بدی ؟ هرچی که بگی پیش ببره نمیفرستمت. باتو کاردارم یکمی هنوز ....

Blogger Alborz said...
آقا شرمنده من الان چن وقته بيکارم، دستم کاملاً خاليه.
کاش تو کامنتا نميگفتی ما شرمنده نميشديم. اون کنار آی دی مسنجرم هست، از همون استفاده کن.

Blogger sara said...
hamishe akhare daastanaye khob adam ghaafel gir mishe