اين يه پست درازه. يعنی من الان خواننده رو گاو فرض کردم چون همين که چشمش به صفحه بيفته ميبينه که يه پست درازه. حالا شما به دل نگيرين. بخونين ميفهمين چرا نباس به دل بگيرين.
من امروز بيبی سيترم. فارسيش گويا ميشه پرستار بچه. البته اين بچه اصولاً مريض نيس که پرستار بخواد. يعنی اگه مريض بود که خوب مامانش نميذاشتش پيش من. صدا نفس نفس زدنام مياد آيا؟ به نظر خودم که مياد. ترسيدم آقا! ترسيدم! ترسيده ام! چون از زمانی در گذشته (حدود 2 ساعت پيش) ترس من شروع شده و هنوز ادامه داره، پس ماضی نقلی باس بگم ترسيده ام. با تلفّظ "ه" آخر تنها.
بچه ی واقعاً خوبیه! کلّاً همش ميخنده ولی من اين گوشه نشستم دارم چپ چپ (چپ چپ بالقوّه البته! چون اگه بالفعل چپ چپ نيگاش کنم احتمالاً ديگه نميخنده و اين يعنی من سکته خواهم کرد) نيگاش ميکنم. مثل اين ماهيای تو آکواريوم که يکيشون از يکی ديگه کتک ميخوره، اونوخ ميره گوشه ی آکواريوم اينجوری چپ چپ نيگاش ميکنه؛ اونجوری ام من الان. چيکار کنم آخه؟! امروز خونه بودم، مامانش هم طفل معصوم ميخواس بره خريد، يه تعارف زدم که "خوب بذارينش پيش من! من که خونه ام" و انقدر صادقانه گفتم که مامانه به من اطمينان کرد بچه شو گذاش پیشم. انقد مامانش خوب و مهربونه که دلم نمياد به بچه اش کار بد ياد بدم. کار بد البته در اينجا يعنی با دهن صدا گوز در آوردن يا تف کردن و اينا. چون بچه ای که به سيب ميگه "هيشپيل"، نميشه بهش فحش سه قسمتی ياد داد. جخ خيلی هم زور بزنی يه چيزی ميگه کلّاً حرمت فحش و فحشکاری شکسته ميشه. باهاش نشستم نقاشی بکشم، سر خودم گرم شد بچه پا شد رف. گف بابامو بکش يه چش چش دو ابرو کشيدم. ميگه مامانو بکش، ديدم خوب چيکار کنم!؟ همون چش چش دو ابروهه رو همچين مليح تر کشيدم. بعد يه چيزی گفت بکش کلّاً من نفهميدم. اين بچه ها از مرّيخ ميان به امام زمان. من هيچی نميفهمم ازشون. فقط ميترسم. هول ميکنم. اگه پی پی اش گرف چی؟! يا زينب کبری گه خوردم! خودت به دادم برس! شاشم گرفته ميترسم برم توالت اين يه بلايی سر خودش بياره. چه ميدونم از رو مبل با مغز بياد رو سراميک. حالا خر بيار باقالی بار کن.
ميدونم جيش داره. مطمئنّم جيش داره. شومبولشو گرفته دستش (از رو شلوار البته. هنوز دودول رله نکرديم با هم. قصد هم ندارم رله کنم البته. کاره ديگه! ميره بعداً به بابا ننه اش ميگه عمو البرز دودول منو ديد!) هی تکون تکون ميخوره ميگم عمو جيش داری؟ ميگه نه. دروغ ميگه بزمجّه. جيش داره. نميدونم ببرمش به زور بشاشونمش يا نه. ميترسم به زور ببرمش، بهش بر بخوره. نبرمش، ميترسم جيش بزنه به زندگی. البته اگرم بزنه فک نکنم خيلی ستم بشه قضيه. اه... تازه به زورم ببرمش نميدونم جيشش چه جوريه. جيش کردنش منظورمه. ضمناً اگه خيال ميکنين جيش کردن مثل طواف خونه ی خدا هميشه يه جوره، سخت در اشتباهين. بعله. هر بچه ای سنّت های خودشو داره وخت شاشيدن. اين سنّت ها رو باس مراعات کرد. اين سنّت هاست که ما را زنده نگاه داشته است. اينو من ميدونم که هر بار يه مدل ميشاشيدم. کلّاً کسی که وايساده ميشاشه اين آپشن (آپشن؟!) رو داره که مدل های مختلف بشاشه. بعله. حالا اين الان موضوعيت نداره. اين بچه اينجاس و من واقعاً ميخوام پنيک بزنم. يعنی اگه تا بيس دقيقه ديگه مامانش نياد احتمالاً پنيکو زدم... بهش کلوچه دادم دورشو خورد، وسطشو نخورد. انقدم تف مال کرد کلوچه رو که خودمم نميتونم بخورمش ديگه. شکلاتم بهش دادم هايپر شد هی رو کلّه اش پشتک ميزنه. تازه يادم اومد اون بار مامانش بهش شيرينی نميداد. ای خدا چيکار کنم...
پنيک ميزنم به امام زمان. پنيک ميزنم!
:)
نوشته بلندت شيرين بود و قشنگ حالتت رو توصيف کردي
مامان اين بچه واقعا چي فکر کرده بچه طفل معصوم رو داده دست شما
البته شما هم خيلي شجاعت به خرج دادي قبول کردي اين مسئوليت سنگين رو
الان هنوز اونجاست؟ یه بازی من درآوردی با هم بازی کنید خوب. بچه جماعت کلاً خره با چبزای الکی سرگرم می شه.
من یه بار یه چیزی حدود یه ساعت با یه بچه ای توپ بازی کردم... با تسبیح مادربزرگش در نقش توپ!
در مورد جیش... این دیگه روانشناسی ... می بره ولش کن فوقش همون کاری رو می کنه که گفتی
الان هنوز اونجاست؟ یه بازی من درآوردی با هم بازی کنید خوب. بچه جماعت کلاً خره با چبزای الکی سرگرم می شه.
من یه بار یه چیزی حدود یه ساعت با یه بچه ای توپ بازی کردم... با تسبیح مادربزرگش در نقش توپ!
در مورد جیش... این دیگه روانشناسی ... می بره ولش کن فوقش همون کاری رو می کنه که گفتی
پنیک هم نمی دونستم چیه سرچ کردم ترکیدم از خنده.. ینی تا این حد :))
مامانش خوشگله؟
کافیه زیر دودولشو کمی بگیری بالا که بتونه بجیشه...همه چی حل میشه
چه نشسته چه واستاده