من آدم خيالبافيم. دست کم آدم خيالبافی بودم. هميشه تو فولدر موزيکام يه فولدر selection داشتم که توش پر آهنگايی بود واسه روزی که يه کافی شاپ باز کنم و اونا رو تو کافه ی خودم پخش کنم. هميشه تو درفت گوشيام تيکه جمله هايی داشتم واسه روزی که اونا رو بگنجونم تو ترانه هايی که خودم بگم و بخونم. تو گوشیم تيکه آهنگايی داشتم که با سوت ميزدم برا روزی که اون شعر ها رو باهاشونن بخونم. ذهنم پر خورده ريزايی بود واسه روزی که يه آپارتمان کوچيک اجاره کرده باشم و اونا رو اينور اونور خونه م بچينم...
الان؟ هيچ. هر چی خيال داشتم نفهمیدم کی، يه جايی اون وسطا گوشه کنارا جا موند.
چطوری هم خیال؟
یا هم باف؟
:(
یه جورایی شاید بشه گفت ترکیدم/خرد شدم/ هر چی
بعدش دوباره سعی کردم پیدا کنم الان کیم