اولین بار - و اتفاقا- چند تابلو از کارهای میرحسین موسوی بود که دیدم و هر چقدر به اون چند تا مکعب و کره دقت کردم حسی در من برانگیخته نشد! خیال کردم ایراد از خودمه ولی گذر سالها و تمرین چشم و دیدن هم فایده نکرد ... همون که گفتی درسته، لباس پادشاست!
مدتی می شه که نوشته های شما رو می خونم و خیلی دوستشون دارم، یعنی هم تئوریِ پشتش رو و هم خودش رو. از شوخ طبعی و طنزِ شما هم خیلی خوشم می آد و خیلی وقتها بلند بلند خندیدم با خوندنِ نوشته های شما. مرسی بابتِ تمامِ اون خنده ها :) keep on
داداش.من از اونایی هستم که از اون اول که شروع بنوشتن کردی،خواننده اتم.کمتر پیش اومده که اینهمه غیب شی.کمی باعثِ نگرانی مخصوصاً واسه یکی مثل من که با اینکه در هاوایی بیشتر عمرش زندگی میکنه،بخاطر همون زمانی که در ایران میکرده،روزی دوتا دیازپام 10 تازه سرحالش میاره که مثلاً بره شنا.کوس نمیگم،اگه هنوز کامنت هارا نگاه میکنی یه چیزی بنویس و بنده را از نگرانی دربیار.
فید وبلاگم عوض شده
http://mostafamaleki.blogspot.com/
عاقا چشام از حدقه دراومدن !
شما فیس بوک دارین ما اونجا همین مطالب رو فالو کنیم ؟
اين بنظر خيلي با عقايدن فاصله داره.متحول شدي؟
خسته شدم از بس رو لینکا کلیک کردم و دیدم هنوز هیشکی هیچی ننوشته.