اینایی که دزدیده میشن و مدتهای طولانی توسط رباینده شکنجه میشن یا بهشون تجاوز میشه، وقتی نجات پیدا میکنن تازه اوّل راهه براشون. باید همینجور یواش یواش آداپته بشن با زندگی عادی. باید مدّتها تراپی رو بگذرونن که اثر اون ضربه ی روحی وحشتناک یواش یواش بره. بتونن باهاش کنار بیان و برگردن به دنیای بیرون. امروز دیدم یکی توییت کرده بود (نقل به مضمون) که ما 38 ساله تحت تجاوزیم. خب جدّاً اگه یه روز ایران از این سیستم - به هر نحو - دربیاد، تکلیف جامعه ای که دهها سال شکنجه شده و مورد تجاوز قرار گرفته چیه؟ تراپی ای که باید براش تجویز کرد و انجام داد چه جوریه؟ اصلاً روان درمانی برا توده ها چه فرقا و شباهتایی به روان درمانی یه آدم تنها داره؟ هیشکی به این قضیه فکر کرده؟
جامعه ای که سی سال چل ساله تحت شکنجه و تجاوز مدامه، چه توقّعیه ازش که وقتی از دست متجاوز دراومد رفتارهای خود ویرانگرانه یا پرخاشگرانه انجام نده؟ ترس همه ی ما از هرج و مرج و آشوبی که راه خواهد افتاد، وحشت ما از جنگ داخلی و خون و خونریزی و تجزیه طلبی، از جنس ترس همون آدم مورد تجاوز قرار گرفته ایه که آزادش کردن و نمیدونه حالا تو دنیایی به این عظمت باید چیکار کنه. چه جوری باس با شرایط جدید کنار بیاد؟ من فکر میکنم جامعه شناسا، روانشناسا، متفکّرا و سیاستمدارا باید از الان به فکر تراپی این موجود هشتاد میلیونی باشن. خیلی زودتر از اینکه بخواد انقد به خودش آسیب وارد کنه که بخوایم حسرت زندون امن و ساکت متجاوز رو بکشیم.
فاک