من از روز اول گیر میدم شاگردم حرف بزنه. انگلیسی حرف بزنه. حتی شده یک جمله حتی یک کلمه. بعد یواش یواش که زمان میگذره، کمکم شروع میکنن حرف زدن. از اینجا منم شروع میکنم کلهشونو کیری کردن. بحث میکنم با هرچی میگن مخالفت میکنم سفسطه میکنم چاچول بازی درمیارم کفرشون درمیاد که نمیتونن فارسی حرف بزنن و بنشوننم سر جام. خیلی بامزهاس وقتی میبینم با همون یه کم چیزی که یاد گرفتن، چه حرصی میخورن چه عذابی میکشن که حرفشونو بزنن قانعم کنن و از حرفشون نظرشون دفاع کنن.
روزی که یه شاگرد واسه اولین بار میتونه جلوم وایسه و از حرفش نظرش دفاع کنه، روزیه که میفهمم دیگه باید کمکم به قول کفتربازا پرشو وا کنم بره. دیگه بعد از یه مدت نیازی به من نداره. کار من دیگه تموم شده. اون روز، روز خوبیه.
راستی سرچ کردم خراسانی خر ثانی که وبلاگ تورو آورد!!