"من آرزوم بود زمان خانوم فاطمه زهرا بودم، کنيزشون ميشدم. کنيزيشونو ميکردم."
- از فرمايشات يک بانوی محترم در يه مصاحبه تلويزيونی. البته اين خانوم محترم احتمالاً عواقب "کنيز" بودن تو خونه خانوم فاطمه زهرا رو در نظر نگرفتن. به هر حال احتمالاً علی آقا محض تنوّع هم که شده گاه گداری يه حالی به جلو و عقب اين همشيره مکرّمه ميداد. (شايد هم در نظر گرفتن و دقيقاً با علم به اين احتمال - و حتّی اصلاً "به دليل" همين احتمال - آرزوی کنيزی خانوم فاطمه زهرا رو داشتن!؟)
پ.ن 1: اين پست صرفاً با هدف توهين مستقيم به بانوی فوق الذکر و خنک شدن دل نگارنده نوشته شده و هيچ گونه کارکرد ديگری ندارد. (دقيقاً از جنس يه ديوار نوشته متداول تو مستراح عمومی)
پ.ن 2: انقدر کتاب برام فرستادن تو اين دو هفته اخير که فکر کنم تا آخر خدمتم هم بخونم تموم نشه!
پ.ن 3: سيفون! تو قهرمانی!
پ.ن 4: آقا اين دلقک بازيايی که واسه تيم ملّی راه انداختن (مراسم بدرقه و از زير قران و اسفند رد کردنشون و هی ليلی به لالاشون گذاشتن) واقعاً ديگه از حد مسخرگی گذشته! انگار که بخوان اين مسابقات تخمی رو بيش از حد مهم کنن واسه مردم که حواس ملّت از چيزای ديگه پرت بشه.