يه مفهومی تو ذهن من هست به اسم "فلان چيز تخمی" (اون ز روساکن بخون). فرضاً عکّاس تخمی. نقّاش تخمی. روشنفکر تخمی. فلان تخمی. خلاصه... حالا واسه هر کدومشون نمونه و مثال و اينا دارم که بماند جاش اينجا نيس بعداً ميگم.
يکی از اين فلان تخمی ها، فمينيست تخميه. فمينيست تخمی کيه؟ نره خريه که خيال ميکنه با ريدن به خودش، به جنس مذکّر، ديگه شده يه فمينيست دو آتيشه. خب احمق! تو خيال کردی اونی که فمينيسته چيه؟ يه عقده ای بدبخته؟ نياز داره تو به خودت برينی که احساس خوبی بهش دس بده؟ خب من ريدم به ذهنيت تو و اون بدبختی که با شنيدن و خوندن اين کسشرا که به خودت و همجنسای خودت ميبندی، اعتماد به نفس زير صفرش نفس ميکشه.
تجربه ی شخصی من اينه که اين جماعت همونايی ان که ميان کارگاها و کمپين های حمايت از حقوق زنان به اميد دختر تور کردن. بعد اگه با دو تا پسر همگروهيشون کنی از هفته ی ديگه پيداشون نميشه. اون دختری هم که بال به بال اين جور فمينيست تخميا ميده همونه که سر همين کمپينا و کارگاها يهو ميره ديگه پيداش نميشه، وقتی ام يه جا ميبينيش ازش ميپرسی چی شده که پیدات نیس، ميگه آره نامزد کردم نامزدم خوشش نمياد از اين جور فعاليتا.
تف...
پ.ن: اينو چند ماه پيش تو این گودر جدیده نوشته بودم، قصد ادامه دادنشو داشتم همونجا ولی چون ديگه اونجا نمينويسم، کپيش کردم اين تو. وگرنه کلّاً از اين حرکت که يه حرفو شيش جا بنويسی که نکنه يه نفر از انوار تابناک کسشرات محروم بمونه، خوشم نمياد. خلاصه اگه واسه بعضی تکراری بود، شرمنده.