ديفـال مستـراح
And God has the ability to cum over anything and anyone
چهارشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۹۱

لحظه ی قبل از با سر زمين خوردن، دقيقاً اون يه صدم ثانيه بين زمين و هوا، يه چيزی بين بو و مزّه ميپيچه بالای دماغ آدم. اون حس. همون حس.

یکشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۹۱
اتّفاق افتاده ها!

"رفتم ساندويچی به مسئول صندوق گفتم لطفاً تو ساندويچم کاهو نذارين. گفت چشم. گفتم بی زحمت خيارشورم نذارين. گفت چشم. گفتم يه ورق پنير اضافه بذارين. گفت ببخشيد مديريت عوض شده، نميتونيم اين کارو بکنيم.
خواستم بگم پس وقتی از ساندويچم کم میکردی مديريت سر کسّ ننه ت بود؟!"

- داداشم
سه‌شنبه، تیر ۲۰، ۱۳۹۱
Diana Krall - Bye Bye Blackbird
آهنگه فازش شبيه اين فيلم سیا سفیداس. انگار کن آخر شب تو کافه نشستی... خواننده ی زن کافه هم داره يواش ميخونه... هيشکيم نيس... کافه چی داره چرت ميزنه... کافه ی نيمه تاريک... صدا تنبل ساکسيفون... دود تو هوا... اسکاچ با یخ...

یکشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۹۱

يه آدمايی هستن، بودنشون نفس کشيدنشون غنيمته. اين که فک کنی يه جايی اين آدم "هست" و داره به اين بودنش، "اين جور" بودنش ادامه ميده، مايه ی خوشيه. الف از اون جور آدماس. يه حال خوبی داره که نميدونم چه جوری بگم. ديدی فاز ورميداری چت ميکنی رو یه چیزی از یه جاییش به بعد میبینی داری زور ميزنی توش بمونی؟ اين بشر اينجوری نيس. ميره که تو اون فاز زور نميزنه. ميره توش. دقيقاً ميره توش. بعد نه که باهوشه، قشنگ اون ريزه کارياشو درمياره. ميرسونه اونجا که ميبينی تو داری زور ميزنی، اون ولی توشه. بی زحمت. سوار. خوبه... نميدونم همه چيو باس ربط بدم به هوشش يا چی، ولی اين باهوشيش اين حس طنزش يه جور خوبيه که تو رو نميندازه پايين. کلّاً اين حرفا رو رد کرده. ينی ميدونه کجا وايساده تو هِرم هوش (اگه بشه همچين اسم مسخره ای رو اصلاً گفت) و ميدونه اين "جا" از متوسّط خيلی بالا تره. ولی وقتی هست، تو پايين نيستی. کلّاً ساکته. ينی اين باهوشيشو نميکنه تو چشم بقيه. من آدم آی کيو بالا کم نديدم. اصلاً کم ندیدم. اصلاً زیادیم دیدم حتّی. آدمايی که هميشه احساس ميکنی دارن با يکی رقابت ميکنن. حالا اين "يکی" هرکی ميخواد باشه. دارن رقابت ميکنن. باس نشون بدن که آهای ملّت من اينجا از همه بالا ترم. فان ترم. تيز ترم. ميتونم سر کار بذارم ملّتو و نهايتش در بهترین حالت، با بزرگواری به روشون نيارم که چقد خنگن. الف اينجوری نيس. نيازی نميبينه اينجوری باشه وگرنه براش سخت نيس. اينش خوبه. اين بی نيازيش به نمايش دادن تيزيش، اين ساکت بودنش، اين عدم تعلّق خاطرش به تصوير استاندارد "آدم نابغه ی کم حواس" خيلی خوبه. آدم نابغه ی کم حواسیه، ولی انقد این واسش بدیهی هس که باهاش خودنمایی نکنه...

آخرش؟ هيچی. خواستم يه جا ثبت کنم که يه آدم بدون زور زدن،بدون دس و پا زدن، بدون تن دادن به تصوير استاندارد خوب بودن و خفن بودن و گنده بودن، چقد ميتونه کار درست باشه.


پ.ن: آقا اين الف که گفتم از رفيقای سيبيل کلفتمه. تا زنمون ندادين حالا نکشين بيرون. خب؟


جمعه، تیر ۱۶، ۱۳۹۱
روشنفکری نصف بيشترش بادی لنگوئجه. بقيه شم با لارجر باکس درست ميشه.

چهارشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۹۱
practical philosophy 46
گاهی حقيقتيو نميخوای بدونی و نميپرسی، گاهی هم ميدونی و نميپرسی. مرز بين اين دو حالت خيلی باريکه. خيلی باريک.