برايانت که گيلاسش خالی شده بود، گفت : رييس جمهور. يا بهتر است بگويم ديکتاتور. مردی به نام ژان کيمبا. بعضی ها ميگويند با اعمال تروريسم و تقلّب در انتخابات به پيروزی رسيد. ميدانيد، آنها خيلی عقب مانده هستند. بيشترشان نميدانستند که اصلاً رأی چيست! حالا هم احتياجی ندارند که بدانند.
سر جيمز پرسيد : اين کيمبا آدم سرسختی است؟
- صحبت سرسختی او نيست. او اصلاً به کلّی ديوانه است! يک خود بزرگ بين هذيانی است و احتمالاً جنون قدرت زيادی هم دارد. کاملاً به تنهايی حکومت ميکند و دور و برش هم يک عدّه تو سري خورده از سياستمداران بله قربان گو هستند [...].
- هوم... در چه دنيايی زندگی ميکنيم برايانت! و آنها همان تعداد رأی را در سازمان ملل دارند که بريتانيا يا امريکا داراست! او در حکومت خود به نصايح چه کسانی گوش ميدهد؟
- از ملّت خودش به هيچ کس. البته او سروش خود را دارد. اين چيزيست که تعدادی از سفيد پوستان محلّی که در آنجا باقی مانده اند، ميگويند.
سر جيمز پرسيد : سروش!؟
- بله قربان. او ادّعا ميکند که به وسيله سروش های مقدّسی هدايت ميگردد. ميگويد که با خدا صحبت ميکند. او اين مطالب را بار ها به صورتهای گوناگون به مردم و ديپلمات هايی که در آنجا جمع هستند گفته است.
- "سگ های جنگ، فريدريک فورسايت - 1982"